پرش لینک ها

من کی هستم؟

در این اپیزود، به بررسی و تحلیل مفهوم “واقعیت از فاصله‌ی صفر” می‌پردازیم. همچنین، تأثیر دانش و تجربیات قبلی بر درک و تفسیر اطلاعات جدید را مورد بررسی قرار می‌دهیم و توضیح می‌دهیم که چگونه زاویه‌ی دید و فاصله از موضوع می‌تواند تعاریف و فهم ما از واقعیت را تغییر دهد.
این اپیزود به شما کمک می‌کند تا درک عمیق‌تری از این مفهوم کسب کنید که چگونه واقعیت‌ها می‌توانند برای هر فرد و هر موجود زنده متفاوت باشند.

  • انتشار با ذکر نویسنده و منبع باعث افتخار ما خواهد بود.
  • توصیه می‌شود اپیزودهای ژرفا به ترتیب گوش داده شوند.

نسخه انگلیسی:

ژرفا (Wisdorise)

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

من کی هستم؟

لینک های مرتبط با اپیزود:

نسخه ی متنی اپیزود:

بخشی که خدمت شما ارائه کردم مقدمه کتاب بود که شامل تعاریف و مفاهیم پایه‌ی این کتابه.

منابع علمی نوروساینسی رو هم که در انتهای کتاب ذکر خواهم کرد در توضیحات به صورت تدریجی قرار می‌دم برای کسایی که به نوروساینس علاقه دارن و می‌خوان توضیحات دقیق علمی چیزی رو که اینجا می‌شنون رو درک کنن.

بخش‌های مرتبط به فصل اول کتاب رو سعی می‌کنم با زبان ساده تر و به صورت خلاصه ارائه بدم.

اگه تا حالا با تکنولوژی واقعیت افزوده کار کرده باشین، حتماً می‌دونین که چیزهایی که تو این فضا می‌بینید، اطلاعات و تصاویریه که به چیزی که با چشمتون می‌بینید اضافه شده. حالا اگه با این فناوری کار نکردید، می‌تونید یه دوربین عکاسی رو تصور کنین که وقتی از داخلش به محیط نگاه می‌کنین، اطلاعاتی مثل نور و اندازه به تصویر اضافه میشه.

همه دوربین‌های عکاسی دیجیتال این قابلیت رو دارن. این اطلاعات، واقعیت افزوده هستن یعنی به طور طبیعی وجود ندارن و فقط وقتی از این ابزارها به محیط نگاه کنین، این اطلاعات رو می‌بینینید. حالا چیزی که ما بهش می‌گیم واقعیت هم همینه، چون از طریق ابزارهای انسانیمون به دنیا نگاه می‌کنیم. اگه بتونیم دنیا رو از زاویه‌ی دید یه مورچه، یه خفاش یا یه نهنگ ببینیم، متوجه می‌شیم که واقعیت چقدر می‌تونه متفاوت باشه.

بنابراین درک این موضوع که ما جهان رو از زاویه دید انسانی خودمون تجربه می‌کنیم و لزوماً واقعیت به این شکلی که ما می‌بینیم نیست، خیلی اهمیت داره. نه تنها بین موجودات مختلف درک واقعیت متفاوته، بلکه هر انسانی هم درک متفاوتی از واقعیت داره.

با توجه به چیزیکه در مقدمه در مورد فضای آگاهی، پیش‌زمینه‌های ذهنی و شرایط ذهنی گفته شد، می‌تونیم بگیم که هر فردی تجربه‌ش تحت تاثیر فاکتورهای زیاد و چندبعدیه که می‌تونه در درک ما از واقعیت اثر بذاره. به عبارت دیگه، نه تنها تفاوت‌های بین انواع جانوری بلکه توی یه دسته‌ی جانوری مثل انسان هم به خاطر تفاوت‌های پیچیده و چند بعدی، درک جهان متفاوته. یادآوری این نکته که هر چیزی که ما واقعیت می‌نامیم، مجموعه‌ای از اطلاعات ورودیه که توسط حس‌هامون دریافت و توسط مغزمون پردازش می‌شه بسیار مهمه. بنابراین هر فردی جهان رو تو فضای آگاهی خودش تجربه می‌کنه و این تجربه بر بستر پیش‌زمینه‌هایی که در فصل قبل توضیح داده شد.

زبانی که ما به عنوان ابزار ارتباطی برای توضیح چیزیکه تجربه می‌کنیم، استفاده می‌کنیم، مثل یه اشاره‌گر (Pointer) عمل می‌کنه. به عبارت دیگه، شما از طریق زبان به یه شی یا تجربه اشاره می‌کنین و فرد دیگه‌ای اون تجربه رو بر اساس تجربه‌ی شخصی خودش پردازش و درک می‌کنه. مثلاً اگه من در مورد طعم عالی شکلات پرویی جدیدی که پیدا کردم، با شما صحبت کنم، مغز شما با شنیدن کلمه‌ی شکلات پردازش‌هایی رو برای درک گفته‌های من انجام میده. اگه شما هیچ وقت طعم شکلات رو نچشیده باشین، زبان برای توضیح چیزیکه من شرح می‌دم قاصره. بنابراین باید سخاوتمندانه بخشی از شکلات با ارزش خودم رو برای شما بفرستم تا چیزیکه رو که من شرح می‌دم، متوجه بشین. اگه هم هیچ وقت شکلات پرویی رو امتحان نکرده باشین، احتمالاً مغز شما بر اساس تجربه‌های قبلی‌تون از خوردن شکلات، درکی از چیزیکه من شرح می‌دم به شما ارائه می‌کنه. حالا یه کودک ۵ ساله رو تصور کنین که پدر و مادرش برای جلوگیری از اعتیادش به شیرینیجات، فقط بهش شکلات تلخ دادن. چهره‌ی این کودک با شنیدن کلمه‌ی شکلات احتمالاً کمی درهم می‌شه و آنچنان علاقه‌ای به گفته‌های من نشون نمی‌ده (مگر اینکه این کودک هم مثل من از طعم‌های تلخ لذت ببره و از شکلات های ۱۰۰ درصد خوشش بیاد) برعکس، کودکی که با شکلات‌های سوئیسی و بلژیکی شیرین و کره‌ای بزرگ شده باشه، با شنیدن توضیحات من آب از لب و لوچه‌اش آویزان می‌شه. با همین مثال ساده تفاوت درک هر کدوم از ما از چیزیکه واقعیت می‌نامیم مشخص می‌شه. حالا تصور کنین این موضوع برای تک‌تک چیزهایی که در روز تجربه می‌کنین، صادق باشه. اگه کمی به چیزیکه شرح دادم دقیق بشین، متوجه می‌شین که این موضوع که ما با هم صحبت می‌کنیم و همدیگه رو درک می‌کنیم، بیشتر شبیه یه معجزه است.

اگه درک چیزیکه توضیح دادم براتون دشواره به خاطر اینه که احتمالاً خوردن شکلات حواستون رو پرت کرده. بنابراین پیشنهاد می‌کنم قبل از ادامه، سری به جایی که شکلات‌هاتون رو قایم می‌کنین بزنین.

اینکه من اون چیزی هستم که توی جهانم یا جهان توی منه، کاملاً به این بستگی داره که شما از چه زاویه‌ی دید و از چه فاصله‌ای به این موضوع نگاه کنین و من و جهان رو به چه شکل تعریف کنین.

در فصل قبل در مورد دانش دست اول و دست دوم صحبت کردم و به شکل خیلی اجمالی توضیح دادم که چیزیکه من دانش دست دوم اسمگذاری کردم در حقیقت توی دانش دست اول قرار می‌گیره.

به عبارت دیگه، هر اطلاعاتی که توسط حس‌های ورودی به شکل محتوا از بیرون وارد ذهن ما می‌شه، بر بستر پیش‌زمینه ظاهر میشه و همچنین توسط مغز ما پردازش می‌شه. بنابراین چیزیکه ما دانش دست دوم اسمگذاری هم در فضای آگاهی من ظاهر می‌شه. به عنوان مثال، زمانی که شما در حال خوندن یا شنیدن این مطلب هستین، محتوا در حال ظاهر شدن در فضای آگاهی شماست. درسته که این یه دانش دست دومه که از ذهن من به شما منتقل می‌شه ولی چیزیکه شما ازش درک می‌کنین، مثل درک شما از طعم شکلات کاملاً به پیش‌زمینه‌های شما بستگی داره.

در کتاب راز یگانگی که قبل از این کتاب تالیف و منتشر کردم، موضوعی رو مطرح کردم به نام فاصله‌ی صفر که به این مفهوم اشاره داره که هر موجودی می‌تونه جهان رو از فاصله‌ی صفر خودش مشاهده کنه و هیچ‌کس دیگه‌ای نمی‌تونه از فاصله‌ی صفر موجود دیگه‌ای جهان رو تجربه کنه. طعم شکلات از فاصله‌ی صفر من با طعم شکلات از فاصله‌ی صفر شما متفاوته ولی ما روزانه در مورد طعم شکلات با هم صحبت می‌کنیم بدون اینکه متوجه باشیم در مورد دو چیز کاملاً متفاوت که نام‌های یکسان دارن در حال گفتگو هستیم.

موضوع کتاب علمی-تخیلی راز یگانگی هم همین بود که اگه با یه کشف علمی بتونیم اون‌قدر به یه چیز نزدیک بشیم که دیگه فاصله‌ای بین دو چیز نباشه، اون وقت می‌تونیم از فاصله‌ی صفر اون چیز واقعیت رو تجربه کنیم. اگر چه این موضوع بهتره به شکل علمی-تخیلی باقی بمونه ولی می‌تونه به درک چیزیکه ما واقعیت می‌نامیم و می‌پنداریم که واقعیت یه چیز واحده و همون چیزیه که من در حال تجربه‌اش هستم، کمک کنه.

این موضوع اونقدر برای ویراستار این کتاب جالب بود که مصرانه پیشنهاد کرد نام کتاب رو از راز یگانگی به واقعیت از نقطه‌ی صفر تغییر پیدا کنه.

لینک کتاب رو هم توی توضیحات گذاشتم اگه به‌ این موضوع علافه مند شدید مطالعه کنید.

در محله‌ای که من زندگی‌ می‌کنم به صورت هفتگی با چند نفر از هم محلی‌ها شب شعر برگزار می‌کنیم و پس از خوندن شعرها، در مورد برداشت‌هامون از شعر گفتگو می‌کنیم. چند وقت پیش طبق معمول شعری از مولوی (Rumi) خوندم و سعی کردم اون رو تفسیر کنم:

بیرون ز تو نیست هرآنچه در عالم هست

در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

همسایه‌ی من شعری از Fernando Pessoa شاعر و نویسنده‌ی بنام پرتغالی خوند که به نظرم به موجودیت انسان در جهان اشاره داشت. کمی بعد بحثی بین دو نفر دیگه از حاضرین بوجود اومد که آیا جسم ما درون ذهنمونه یا ذهن‌مون درون جسم‌مونه. شما هم میتونید کمی بهش فکر کنید.

من چند دقیقه‌ به مکالمات این دو نفر و بحث داغی که بینشون درگرفته بود چشم دوختم. هر دو با حرارت خاصی از ایده‌ی خودشون دفاع می‌کردن و در تلاش بودن دیگری رو متقاعد کنن که حق با خودشونه. من لبخندی بر لبانم نقش بسته بود چون حق با هر دوی اون‌ها بود و بعد که کمی بحث آروم تر شد من نگاه‌خودم به موضوع رو براشون شرح دادم:

همونطور که در ابتدا توضیح دادم، در بحث فلسفی زاویه نگاه اهمیت زیادی داره. اینکه شما از چه زاویه‌ای به موضوعات نگاه کنین، تعاریف رو تغییر میده تا جایی که دو جواب متفاوت برای یه سوال به ظاهر ساده دریافت می‌شه.

اگه شما به یه انسان از زاویه‌ی دیگر-شخص نگاه کنین، تنها چیزی که می‌بینین یه ماشین-تجربه است. یه جسم که به صورت پویا در حال تعامل با دنیای اطرافشه. موجودی که در جهان قرار داره و البته ذهنش درون این جسم قرار گرفته. جسمی که دربرگیرنده‌ی همه‌ی اونه. اما نمی‌شه این موضوع رو نادیده گرفت که این موجود فقط از فاصله‌ی معینی که دیگری در حال بررسی اونه این تعریف رو داره. اگه دیگری به این فرد خیلی نزدیک بشه، نوع دریافت تغییر کرده و ممکنه از حوزه‌ی علوم انسانی، روانشناسی و علوم اجتماعی به حوزه‌ی پزشکی تغییر کنه. اگه دیگری فاصله‌ی خود رو از این فرد دور کنه و به این فرد از بیرون مرزهای کشور نگاه کنه، ناچار این فرد رو درون یه مجموعه‌ای از انسان‌ها که همزمان در حال تاثیر گذاری و تاثیر پذیری هستن می‌بینه و برای بررسی و شناختش بهش برچسب ملیت به او می‌زنه و او رو به عنوان یه کل واحد بررسی می‌کنه و وارد حوزه‌ی علوم سیاسی یا تاریخ و فرهنگ و ملت شناسی میشه.

از این روئه که رفتار یه فرد در وجه جهانی می‌تونه نماینده‌ی یه ملت باشه و بالعکس تصمیمات و رفتار نمایندگان یک کشور روی هویت هر فرد هم تاثیر میگذاره. از این روئه که ما ملت‌های مختلف رو بر اساس تجارب و دیده‌ها و شنیده‌هامون در مورد اون ملت قضاوت می‌کنیم.

در بخش‌های بعدی راجب هویت و شخصبت و من مفصل صحبت می‌کنم.

حالا اگه به کل موضوع از زاویه‌ی دید اول شخص نگاه کنیم جواب کاملاً متفاوت خواهد بود. طبق چیزیکه در مورد فضای ذهنی و چیستی ذهن شرح دادم، بدن شما درون ذهن شماست. چیزیکه شما از جسمتون تجربه می‌کنید ترکیبی از تصویر بخشی از جسمتونه به همراه احساس داشتن بدن، احساس لامسه و توانمندی حرکت اجزای خودتون. تمام این‌ها در فضای ذهنی شما در حال تجربه است. بنابراین جواب کاملاً برعکس خواهد بود.

اگه به یه انسان از زاویه‌ی دید سوم شخص و دیگر شخص و از فاصله‌ی مشخصی نگاه کنیم، ذهن او درون جسمشه و او موجودی در جهانه. اگه از دوردست‌ها به او نگاه کنیم، انسان نه تنها ذهنی درون جسمش نیست بلکه جزئی از یه ذهن کلیه و اگه از زاویه دید اول شخص نگاه کنیم، همه چیز و کل جهان درون ذهن اونه.

پیام بگذارید

مشاهده
بکشید