خیلی از فلاسفه برای توضیح و اثبات چیزی که میگن، معمولاً از عقاید فیلسوفهای قبلی استفاده میکنن. این روش، هم طبیعی و هم کاربردی هست، اما ایراداتی هم داره. یکی از این ایرادات اینه که نیاز به مطالعه و درک فلسفههای دیگه و مراجعه مکرر به اونها داره، که هم دشوار هست و هم ممکنه باعث سوء برداشت بشه.
خیلی از چیزایی که من تو این اپیزودها میگم، حاصل سالها مطالعه فلسفههای مختلف هست. فلسفه یونانی، بودایی، آلمانی، تحقیق و مطالعه در علوم اعصاب، نوروفلسفه و روانشناسی، همگی پایه و اساس حرفهای من رو تشکیل میدن. زندگی در جوامع مختلف، یادگیری زبانهای متعدد و تجربههای زیسته، همگی ملاتی هستن که این بنا رو به هم محکم میکنن.
اعتقاد من اینه که مطالعه بیشتر فلسفههای گوناگون و آشنایی با ایدئولوژیها و ادیان مختلف، در درک بهتر مطالب کمک میکنه. اما این میتونه سوگیریهایی رو هم به وجود بیاره که ممکنه به مقاومت و در نهایت عدم درک موضوع منجر بشه. بنابراین، اگه بدون سوگیری و مقاومت گوش بدین، خیلی مفیدتر خواهد بود.
توی این اپیزودها از اصطلاحاتی استفاده میکنم که سعی میکنم اول اونها رو مختصر توضیح بدم، هرچند که درک کامل این لغات بعد از تامل و تفکر حاصل میشه. همچنین ممکنه معادل انگلیسی و ریشه لاتین اونها رو هم بگم، این کار هم به درک بهتر کمک میکنه و هم به مترجمان برای ترجمه به زبانهای دیگه.
واضحه که ما در قلمرو زبان و کلمات حرکت میکنیم و میشه از کلمات برداشتهای متفاوتی داشت. برای همین، تو این اپیزودها معادلهایی ارائه میدم که شاید به ظاهر معانی متفاوتی داشته باشن، اما هدفم اینه که مفهوم رو بهتر برسونم.
اعتقاد دارم که هیچ تعریف واحدی برای اینگونه مفاهیم وجود نداره و هر کس میتونه برای تفهیم آنچه شرح میده، برداشت خودش رو ارائه بده.
این اپیزودها بدون جهتگیری مذهبی و ایدئولوژیک هستن و سعی شده از بیرون از حبابهای معمول به مفاهیم نگاه عمیقتری داشته باشیم. این به این معنی نیست که من مفاهیم مذهبی رو انکار یا تایید میکنم، بلکه منظورم اینه که معنی این مفاهیم بر من پوشیده هست و من نه تنها از اونها بیاطلاعم، بلکه علاقهای هم به پرداختن بهشون ندارم.
همچنین باید بگم که این اپیزودها به اینکه چیزها چگونه باید باشن یا رویکرد شما چی باشه نمیپردازه، بلکه با نگاهی پرسشگر، شکگرا و کنجکاو به معنای مفاهیم و بازنگری تجربهها میپردازه.
ما معمولاً از کودکی عادت کردیم به سوالهای پیچیده و عمیق، جوابهای ساده و سطحی بدیم و به این جوابها راضی باشیم. این موضوع ریشه در فرهنگ و تاریخ ما داره. وقتی مغز ما جوابی برای سؤالهای خودش پیدا نمیکنه، شروع به خیالپردازی و داستانسرایی میکنه تا حس کنجکاوی خودش رو ارضا کنه.
اگر ما به جای اینکه عقاید خودمون رو به کودکانمون آموزش بدیم، به اونا یاد بدیم که کنجکاو باشن و جواب این سؤالات رو خودشون در طول زندگی جستجو کنن، دیگه نیازی نخواهیم داشت داستانهای افسانهای نقل کنیم.
در این اپیزودها سعی کردم عقاید و باورهای خاصی رو دخیل نکنم و از ارائه جوابهای ساده خودداری کنم. هدفم اینه که با پیچیدهسازی و تفکر چندوجهی به موضوعات مختلف، ابزار تفکر و تامل رو فراهم کنم.
خیلی از فلاسفه و متفکران در طول تاریخ و همچنین دانشمندان معاصر در نوشتهها و گفتههاشون مفهوم “واقعیت“ رو بدیهی انگاشتن، گویی که واقعیت همون چیزی هست که همه به اتفاق هم نظرن. در صورتی که مفهوم واقعیت پیچیده هست و نیاز به تعریف و مرزبندی دقیق داره.
در این پیشگفتار، قصد ندارم که تعریفی از این کلمه ارائه بدم، بلکه ادراک مفهوم واقعیت هدف این اپیزودهاست.
امیدوارم که این تلاش بتونه قدمی در جهت سیراب کردن کنجکاوی و پرسشگری شما برداشته و میوه و ثمری باشه برای بذر و خاک و نوری که فلاسفه و دانشمندان و متفکرانی که مورد مطالعه قرار دادم، فراهم کردن.