پرش لینک ها

نقشه‌ی فرضی

چه چیزی ذهن انسان را به حرکت وامی‌دارد وقتی هیچ مسیر روشنی در کار نیست؟ در این اپیزود، به سراغ پدیده‌ای می‌رویم که کمتر از آنچه باید فهمیده شده: امید. نه به‌عنوان یک احساس خوشایند، بلکه به‌مثابه سازوکاری پیچیده برای بقا، تصمیم‌گیری و پیش‌بینی.

در این گفتار، امید را از دل تقابل آن با انگیزه بیرون می‌کشیم، به نزاع اندیشمندان درباره‌اش سر می‌زنیم، و رد پایش را در تاریخ مهاجرت انسان، از دشت‌های آفریقا تا مهاجرت‌های مدرن، دنبال می‌کنیم.

نسخه انگلیسی:

ژرفا (Wisdorise)

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

نقشه‌ی فرضی

نسخه ی متنی اپیزود:

تعریف امید در تاریخ اندیشه، همواره با تردید و تضاد همراه بوده. برخی اون رو نیرویی سازنده و برخی دیگه توهمی بازدارنده دونسته‌اند. این اختلاف ها نه‌تنها ناشی از تفاوت دیدگاه‌ها، بلکه نشون‌دهنده‌ی پیچیدگی خودِ پدیده‌اند.
امید و انگیزه در بسیاری از رفتارهای انسانی با هم همپوشانی دارند، اما خاستگاه عصبی، الگوی شکل‌گیری، و نقش اون‌ها در تصمیم‌سازی، تفاوت‌هایی بنیادین داره که درک اون‌ها برای تبیین نقش امید ضروریِ.
انگیزه، پاسخی عصبی به پیش‌بینی پاداش‌های مشخص و در دسترسه. زمانی که مغز بر اساس تجربیات گذشته، احتمال دستیابی به نتیجه‌ای مطلوب رو بالا ارزیابی می‌کنه، سیستم پاداش فعال میشه . انگیزه از این منظر، سازوکاری کوتاه‌ مدته که برای رسیدن به هدفی معلوم، انرژی رفتاری تولید می‌کنه.
در مقابل، امید مکانیسمی پیچیده‌تر و آینده‌نگرتره. برخلاف انگیزه، امید لزوماً به پاداش مشخصی وابسته نیست. بلکه در شرایطی شکل می‌گیره که اطلاعات ناکامله ،شواهد قطعی در دست نیست و مغز ناچاره بر پایه‌ی احتمالات، مدل‌هایی از آینده بسازه. این مدل‌سازی، نه برای رسیدن به پاداش، بلکه برای تداوم پردازش شناختی در دل ابهام به‌کار میره. امید، به‌نوعی اجازه میده که مغز حتی در نبود مسیر روشن، دست از جستجو بر نداره.
اگر انگیزه رو واکنشی به یک هدف نزدیک و دست‌یافتنی بدونیم، امید پاسخی به وضعیت مبهم و ناپایدار و تلاشی برای یافتن جهت در دل ناشناخته‌ها.
امید، حتی بدون وعده‌ی پاداش، همچنان می‌تونه سامانه‌های تصمیم‌گیری رو فعال نگه داره. همین ویژگیِ که اون رو به یکی از سازوکارهای اساسی بقا در شرایط عدم‌قطعیت تبدیل کرده.
به بیان ساده‌تر انگیزه مثل یک قطب‌نماست که به مغز میگه به کدوم سمت حرکت کنه تا به هدفی مشخص برسه. اما امید مثل یک نقشه‌ی فرضی که حتی اگر مسیرها مشخص نباشه، همچنان به مغز اجازه میده به جستجو ادامه بده و به دنبال احتمالات جدید بگرده.
من، امید رو نه ذاتاً فضیلت می‌دونم و نه الزاماً یک خطای شناختی یا شر مطلق. هیچ احساس یا سازوکاری رو نمیشه به‌طور مطلق در طبقه‌ی خوب یا بد قرار داد ، هر کنش ذهنی، بسته به زمینه‌ زیستی، فرهنگی، و روانی فرد، می‌تونه در لحظه‌ای معین نقشی حیاتی ایفا کنه یا منجر به سقوطی عمیق بشه .
امید برای یک بیمار، ممکنه نیرویی برای تداوم حیات باشه، همون‌طور که برای دیگری می‌تونه مانعی باشه در برابر پذیرش واقعیتِ غیرقابل‌تغییر. این نسبی بودن، همون دلیلی هستش که باعث میشه من از هرگونه ارزش‌داوری کلی درباره‌ی امید پرهیز کنم و اون رو نه در چارچوب فضیلت، بلکه در زمینه‌ی عملکردهای ذهنی و عصبیِ وابسته به شرایط بررسی کنم .
از زمانی که اجداد ما میلیون‌ها سال پیش از جنگل‌های آفریقا به دشت‌های باز قدم گذاشتند، جابجایی به بخشی جدایی‌ناپذیر از روند بقا و سازگاری تبدیل شد. منابع غذایی محدود می‌شدند، آب‌ها خشک می‌شدند، شکار کمیاب می‌شد. مغز برای مواجهه با این شرایط باید راهی پیدا می‌کرد.
این حرکت به جلو، نتیجه‌ی مستقیم سازوکارهای مغزیه که برای کاهش عدم قطعیت و افزایش قابلیت پیش‌بینی طراحی شده‌اند. مغز انسان به‌طور مداوم در حال ساخت مدل‌های ذهنی از آینده است؛ مدل‌هایی که بر پایه‌ی داده‌های موجود و تجربیات قبلی شکل می‌گیرند و سعی دارند الگوهایی قابل اعتماد برای تصمیم‌گیری فراهم کنند.
وقتی شرایط فعلی غیرقابل پیش‌بینی یا تهدیدآمیز میشه ،مغز به سرعت مدل‌های جدیدی ایجاد می‌کنه تا داده‌های پراکنده رو به شکلی سازمان‌یافته‌تر پردازش کنه. این مدل‌ها معمولاً به شکل سناریوهای احتمالی از آینده هستند؛ روایت هایی که نه تنها براساس داده‌های عینی شکل می‌گیرند، بلکه شامل تخمین‌های احتمالاتی از رخدادهای ممکن هم می‌شن.
مهاجرت‌های اولیه‌ی انسان‌ها از آفریقا به مناطق دیگه هم بر اساس همین مکانیزم‌ها شکل گرفت. وقتی منابع در دسترس کاهش پیدا کردن و یا تهدیدات خارجی افزایش پیدا می‌کنند، مغز از طریق ساخت مدل‌های جدید از آینده سعی می‌کنه مسیری رو پیدا کنه که پایداری بیشتری داشته باشه.
اما این الگوی مهاجرتی به‌تدریج پیچیده‌تر شد. در قرن‌های اخیر و به‌ویژه در این صده‌ ، دنیا شاهد مهاجرت‌هایی شده که از نظر تعداد، سرعت و دلایل، بی‌سابقه بوده‌اند. جنگ‌های متعدد ، قحطی‌ها، فروپاشی امپراتوری‌ها، گسترش شبکه‌های ارتباطی، و تغییرات اقلیمی همه و همه عواملی بودند که افراد رو به حرکت وامی‌داشتند.
اون چیزی که به‌وضوح در تمام این مهاجرت‌ها قابل مشاهده است، تلاش برای کاهش عدم قطعیت و ایجاد مدل‌های پایدارتر از آینده است. وقتی کسی از یک منطقه‌ی جنگ‌زده به کشوری امن‌تر مهاجرت می‌کنه، مغز او در واقع به دنبال ایجاد سیستمیِ که داده‌های محیطی قابل پیش‌بینی‌تر و منظم‌تری فراهم کنه.
به‌طور مشابه، وقتی فردی برای تحصیلات به کشوری دیگه مهاجرت میکنه ، مغز اون در حال ایجاد مدلیه که در اون دسترسی به منابع اطلاعاتی بیشتری فراهم باشه و از این طریق قابلیت پیش‌بینی مغز افزایش پیدا میکنه . زمانی که ما به امید یافتن شغلی پایدارتر به شهری جدید سفر می‌کنیم، در واقع به دنبال به‌وجود آوردن شرایطی هستیم که عدم قطعیت اقتصادی رو کاهش بده و الگوهای قابل پیش‌بینی‌تری برای تأمین نیازهای اولیه فراهم بشه .
این مدل‌های ذهنی تنها در پاسخ به شرایط بحرانی ساخته نمی‌شن. مغز همواره در حال ساخت و اصلاح مدل‌هایی که بتونه شرایط فعلی رو قابل پیش‌بینی‌ کنه . حتی در شرایطی که محیط بیرونی تهدید کننده نیست، مغز همچنان به جستجوی الگوهای منظم و قابل پیش‌بینی ادامه میده.
اما همانطور که در مهاجرت‌های انسان‌های اولیه، این مدل‌سازی‌ها همیشه دقیق و کامل نبوده‌اند. مغز مجبوره با داده‌های ناقص و پراکنده به ساخت مدل‌هایی بپردازد که صرفاً احتمالات رو تخمین می‌زنند. بنابراین، حتی مهاجرت‌هایی که به ظاهر بهبود شرایط زندگی رو هدف قرار می‌دند، در واقع تلاشی برای افزایش قابلیت پیش‌بینی و کاهش عدم قطعیت هستند.
وقتی به موج‌های مهاجرتی قرن اخیر نگاه می‌کنیم، چیزی که به‌طور مشترک در تمام اون‌ها دیده میشه همین سازوکار هستش . انسان‌ها به دنبال شرایطی هستند که بتونن مدل‌های پایدارتری از آینده ایجاد کنند. این سازوکار در تمامی انسان‌ها، از اون افرادی که از جنگ و قحطی می‌گریزند تا دانشجویانی که به دنبال آموزش‌های علمی پیشرفته‌تر هستند، به‌طور مشترک عمل می‌کنه.
این جستجو برای کاهش عدم قطعیت، همون چیزی که مهاجرت‌ها رو به حرکت در میاره. ذهن همواره میان شرایط موجود و احتمالاتی که هنوز به‌وقوع نپیوسته‌اند، در حال بازسازی مدل‌های جدیده.
این سازوکار نه تنها در انسان‌ها بلکه در حیوانات هم به شکل‌های ابتدایی‌تر قابل مشاهده است. اما اون چیزی که امید انسان رو از دیگر موجودات متمایز می‌کنه، سطح پیچیدگی مدل‌های ذهنی هستش .
مغز انسان به‌عنوان یک سامانه‌ی پیچیده‌ی پیش‌بینی، همواره در حال ساخت مدل‌هایی از آینده است. اما نکته مهم اینجاست که این پیش‌بینی‌ها به‌طور قطع و صددرصدی عمل نمی‌کنند. بلکه مغز با استفاده از فرآیندهایی مشابه منطق فازی به تحلیل و بررسی احتمالات مختلف می‌پردازه. برخلاف منطق کلاسیک که به شکل صفر و یک عمل می‌کنه، مغز می‌تونه به درجات مختلفی از قطعیت توجه کنه. به‌عبارت دیگه، مغز به جای اینکه به‌طور مطلق بگه: «این اتفاق خواهد افتاد» یا «این اتفاق نخواهد افتاد»، احتمال وقوع هر رویداد رو بر اساس داده‌های موجود و تجربیات قبلی محاسبه می‌کنه.
امید نه صرفاً یک احساس، بلکه یک مکانیسم تحلیلی پیچیده است که به مغز اجازه میده در شرایط عدم قطعیت، داده‌های ناکامل رو پردازش کنه و از اون‌ها برای ساختن مدل‌های ذهنی استفاده کنه. نکته جالب اینکه این فرآیند حتی وقتی داده‌های موجود به‌طور کامل دقیق نیستند هم به‌طور قابل توجهی مؤثره.
از دیدگاه تکاملی، این مکانیسم برای سازگاری و بقا بسیار حیاتی هستش . انسان‌های اولیه که برای یافتن منابع جدید مجبور به مهاجرت بودند، همواره با شرایط نامطمئن و پیش‌بینی‌ناپذیر مواجه بودند. این شرایط نیازمند مکانیزمی بود که بتونن در نبود اطلاعات قطعی، همچنان به جستجو و تلاش ادامه بدن .
امید به عنوان یک مکانیزم شناختی در انسان ها با زبان و فرهنگ هم تقویت شده . زبان به انسان اجازه میده که مدل های ذهنی پیچیده تری بسازن و اون هارو به دیگران منتقل کنه این موضوع همچنان به ایجاد مفاهیم مثل «آینده‌ی بهتر» یا «هدف‌های مشترک» کمک کرده و امید رو به شکل پیچیده تر و موثر تری به عنوان ابزار شناختی به کار میگیره .
مغز علاوه‌بر داده‌های عینی، از روایت‌ها و مفاهیم انتزاعی نیز برای ساخت و تقویت مدل‌های ذهنی استفاده می‌کنه. به همین دلیله که امید نه تنها به شرایط زیستی بلکه به سیستم‌های فرهنگی و اجتماعی نیز وابسته است.
اینکه نیاز به امید داریم یا نه فقط به دلیل احساسات خوشایند ناشی از اون نیست ، بلکه به دلیل نقش اون در ساخت و بازسازی مدل‌های ذهنی مغزه . امید به‌عنوان یک فرآیند تحلیلی-شناختی به مغز اجازه میده تا حتی در شرایط عدم قطعیت و کمبود داده‌ها، همچنان به تلاش خودش ادامه بده .

پیام بگذارید

7 + 5 =