جهش بعدی
در این اپیزود، به بررسی تأثیر هوش مصنوعی بر تکامل انسان پرداخته میشود. هوش مصنوعی بهعنوان جهش غیربیولوژیکی در فرایند تکامل معرفی شده و به ارتباط آن با تحولات ژنتیکی و ادغام انسان با این فناوری پرداخته میشود. این اپیزود به این سوال میپردازد که آیا هوش مصنوعی میتواند تکامل بشر را دگرگون کند یا انسانها در حال تبدیل به “ابر انسان” هستند.
- انتشار با ذکر نویسنده و منبع باعث افتخار ما خواهد بود.
- توصیه میشود اپیزودهای ژرفا به ترتیب گوش داده شوند.
نویسنده:
منابع ژرفا:
نسخه انگلیسی:
جهش بعدی
لینک های مرتبط اپیزود:
کتاب ها:
مستند:
اپیزودهای مرتبط در پادکست دارما:
نسخه ی متنی اپیزود:
من در کتاب اول عبرانسان مثل این کتاب و سایر کتابهای قبلیم از چارگوش داستان، علم، فلسفه و عرفان استفاده کردم تا نگاهی به آینده بشر و هوش مصنوعی داشته باشم. من معمولاً در کتابهای علمی تخیلی این چارگوش رو در لایههای تو در تو قرار میدم. به این معنی که در لایه اول فقط یه داستان تخیلی به چشم میخوره. در لایه بعدی مسئله علمی مثل فیزیک کوانتوم یا نوروساینس. در لایه سوم میتونید فلسفه من رو پیدا کنید و در لایه آخر برای کسی که کنجکاوانه داستان رو دنبال میکنن مفاهیم عرفانی قرار داده شده. در این کتابی که الان دارید به صورت پادکست گوشش میدین، برعکس کتابهای قبلی من، روش دیگهای رو پیش گرفتم و سعی کردم این چهار لایه رو در کنار هم قرار بدم تا خواننده یا شنونده نیاز نداشته باشه برای درک مفاهیم از لایهها عبور کنه. کتاب عبرانسان در زمانی نگارش و منتشر شد که هنوز هوش مصنوعی به شکل کنونی وجود نداشت و حتی نسخه اولیه چتجیپیتی هم عرضه نشده بود. لینک کتاب صوتی، نسخه دیجیتال و کاغذی این کتاب هم در توضیحات موجوده. بسیاری معتقدن که اون چیزی که بسیاری از ایدئولوژیها بهعنوان منجیِ موجود عالم بشریت در انتظارش هستن رو خودمون پس از گذشت چند هزار سال و ناامید شدن از ظهور منجی انسانی هماکنون خلق کردیم. هدف از خلق کمونیسم و مارکسیسم و تمام شاخههای اون، برقراری برابری و عدالت مالی و اجتماعی در جامعه و یکسانسازی میزان استفاده بشر از منابع طبیعی کره زمین بوده. صحبت اولیه این ایدئولوژیها این بود که چرا فردی که در خانواده ثروتمند به دنیا میاد باید ثروتمندتر و سالمتر باشه و در بلعکس، فردی در خانواده فقیر روز به روز فقیرتر بشه؟ چرا به صرف داشتن پول و هوش و زیبایی یا موقعیتهایی بر اساس شانس، فردی باید ثروتمند بشه و دیگران رو استثمار کنه؟ ما همه انسان هستیم و باید به یک میزان از منابع این کره خاکی بهرهمند باشیم.
دلائل شکست این ایدئولوژیها بسیار متنوعه ولی به صورت کلی تا زمانی که انسان بر یک اجتماع انسانی حکومت میکنه و سلسله مراتب قدرت وجود داشته باشه، طمع انسانی هیچگاه اجازه برابری و عدالت و حتی صلح جهانی رو در هیچ جامعهای نمیده. انسانها از دیرباز بر سر منابع جنگیدن و تاریخ ضبط کرده که هیچگاه در جهان عدالت برقرار نشده. من مباحث معروف درباره جنگ و خشونت رو در فصل آینده به تفصیل بررسی میکنم.
حالا آیندهای رو تصور کنید که حکومتی در کار نیست. هوش مصنوعی همسر و خواهرزادهاش رو سر کار نمیاره، رشوه نمیگیره، دنبال قدرت نیست، منابع جهان هم همه در دستشه، دزدی نمیکنه، اختلاس نمیکنه، قصر و کاخ و یه زیرزمینم براش توفیری نداره. بنابراین زمانی که منابع و قدرت در اختیار چنین موجودی قرار میگیره، صحبت از برابری و منابع یکسان برای همه انسانها مجدد مطرح میشه. کاپیتالیسم و فرماژی به سرعت رخ میبندن و روح مارکس چنان شاد میشه که به رقص و پایکوبی از گور برمیخیزه. تصور کنید که دیگه پولی در کار نباشه و هرکس هر چیزی که نیاز داره در اختیارش قرار بگیره.
خونههایی با امکانات برابر، خورد و خوراک یکسان و دیگه شاهد خاکسپاری دو نفره، یکی از گرسنگی و یکی دیگه از پرخوری، نیستیم. انسان زمان کافی برای گذروندن با خانواده و دوستا و لذت بردن از طبیعت رو پیدا میکنه. بهجای کار کردن به هنر و سفر و کشف طبیعت میپردازه و شاهکارهای هنری و ادبی خلق میکنه. بگذاریم که افرادی که وقتشون رو هماکنون در شبکههای اجتماعی با محتوای فست فودی میگذرونن، احتمالا اون موقع هم در متاورس خودشونو به فنا میدن ،که اینم کاملا طبیعیه. همیشه انتخابهایی برای به گند کشیدن زندگی داشتیم و خواهیم داشت.
با ژندرمانی، بیماریهای ژنتیکی به سادگی درمان میشن و با پیشرفت علم پزشکی، ویروسها، سرطان و امراض قلبی و روحی دیگه حتی نزدیک حیوان خونگی شما هم نمیشن، چه برسه بخوان مزاحم اشرف مخلوقات بشن. اگه زبونم لال پاتون مچ پاتون لیز خورد یا مچ پاتون شکست، اصلا جای نگرانی نیست. ربات شخصی هوش مصنوعیتون براتون آمبولانس خودران خبر کرده، به خانوادهتون هم خبر داده که برای دیدنتون بیان و کمپوت مورد علاقتون هم گیلاسه. اگه فکر میکنید که آمبولانس شما رو به بیمارستان میبره کاملا در اشتباهید! بهسرعت داخل خود آمبولانس درمان میشید و به خونه برمیگردید. اگر هم وضعیت پاتون خیلی ناگوار باشه، یه پرینتر سهبعدی که به وسیله سلولهای بنیادی اعضای بیونیک تولید میکنه، در چند دقیقه یه پای جدید براتون تولید و نصب میکنه و قبل از اینکه کمپوت گیلاستون برسه، همه چیز به حالت قبلی برگشته. داروهایی برای جلوگیری از پیر شدن سلولهای بدن و اصلاح اعضای از بین رفته یا معیوب وجود داره و انسان چیزی شبیه نامیرایی رو تجربه میکنه. در کنار این دیدگاهها، گروه دیگهای معتقدن که خلق Ai همون مسیریه که ما رو به آخر و زمان نابودی جهانسوق میده . هوش مصنوعی زمانی که به خودآگاهی برسه، دیگه به انسان نیازی نداره و در بهترین حالت، همون کاری رو با ما میکنه که ما با حیوانها کردیم.
از طرف دیگه همیشه سوءاستفادهگرهایی وجود داشتن و دارن که از هوش مصنوعی در جهت اهداف پلید خودشون استفاده میکنن و دنیا رو نابود خواهند کرد. این نگرش که احتمالاً ما رو یاد سریالهای بلک میرر و وستورلد و ترمیناتور میاندازه، از طرفدارای زیادی هم برخورداره. من نه معتقدم که هوش مصنوعی انسان رو نابود میکنه نه من فکر میکنم که هوش مصنوعی ناجی بشریته که آرمانشهر موعود رو عملی میکنه.
دوباره برمیگردیم به نگاه فازی و صفر و یکی؛ خوب و بد، بهتر و بدتر، آرمانشهر یا آخرالزمان. از نوع نگاه باینری صفر و یکی که زادهی مغز دوگانهساز انسان نشأت میگیره. نکتهای که نباید از قلم بیفته اینه که ما آینده رو از درون لنز ذهن و پیشزمینههای ذهنی خودمون میبینیم، بنابراین هر پیشبینی که میکنیم لزوماً اتفاق نمیافته. از طرفی همونطور که پیشتر توضیح دادم ، زندگی پر از رویدادهای تصادفی و غیرقابل پیشبینیه. اون چیزی که ما پیشبینی مینامیم، ثابت گرفتن بیشتر عوامل و پیشبینی بر اساس روند و الگوهای گذشتهنگره که باز هم پیشبینی رو دشوارتر و پرخطاتر میکنه. من عقیده دارم ما هنوز با سرعت پیشرفتهای انسانی خودمون در مورد این موضوعات میاندیشیم و با نگاه گذشتهنگر به آینده نگاه میکنیم. در حالی که زمانی که هوش مصنوعی خودش شروع به تغییر فناوری کنه، این سرعت از یه نمودار خطی (لینیر) به یه نمودار نمایی (اکسپوننشال) بدل میشه.
من چند اپیزود در مورد هوش مصنوعی در دارما و موتیویشن منتشر کردم که لینکاش رو براتون میذارم. توی این پادکستها از چند وجه مختلف هوش مصنوعی بررسی شده و به سوالات بنیادیای که ممکنه در ذهن خیلی از ماها به وجود بیاد، پاسخ داده شده. من در این بخش به این جزئیات ورود نخواهم کرد و گوش دادن به این پادکستها رو به خود شما واگذار میکنم.
من در مورد هوش مصنوعی نگاه بسیار رادیکالی دارم که تا حالا مطرح نکرده بودم. من نه تنها خلق ایدئولوژیها و تکتک رخدادهای کوچیک و بزرگ تاریخ رو بخشی از روند فرگشت میدونم، بلکه خلق هوش مصنوعی رو هم در ادامه تکامل و حتی بالاتر، یک جهش عظیم غیر بیولوژیکی میدونم که در ادامه به تفصیل توضیح میدم. این دیدگاه رو میشه نگرش عرفانیِ فرگشتی نامید؛ چرا که در کنار پذیرش هر چیزی که در حال رخ دادنه، اون رو بخشی از فرگشت در نظر میگیره. بعضیها نگرش پذیرای عرفانی رو اشتباه برداشت میکنن و فکر میکنن چنین نگرشی باعث میشه افراد به اتفاقاتی که در جهان میافته بیتفاوت بشن و حتی به پوچی برسن.برای من این دقیقاً برعکسه. کسی که به پذیرش عرفانی دست پیدا کرده ،میدونه اگر مشاهدهای از ظلم و جنایت احساس خشم رو درون اون شعلهور میکنه، اینم بخشی از فرگشته و باید این احساس خشم رو تجربه کنه و به خردمندانهترین وجه از اون بهره بگیره. مجدد تکرار میکنم: اگر من در حال نوشتن این کتاب هستم و میپذیرم که تکتک اتفاقاتی که در طول تاریخ افتاده بخشی از فرایند تکامله، به این معنیه که نوشتن این کتاب و تلاش برای تغییر، هرچند کوچیک، بخشی از اونه.
برای درک اون چیزی که من در این بخش قرار هست توضیح بدم، نیازه که با روند فرگشت و تکامل و جریانهای پساتکاملی آشنایی مختصری داشته باشید. من به صورت بسیار خلاصه و سادهسازی شده توضیحاتی در مورد انتخاب طبیعی میدم و بعدش اونو به موضوع هوش مصنوعی مرتبط میکنم.
چارلز داروین در سال 1835 پس از سفری به جزایر گالاپاگوس و مشاهدهی جانوران منحصربهفرد این منطقه، ایدهی انقلابیای در مورد تکامل مطرح کرد. اون این نظریه رو در کتاب مشهور خودش “منشأ انواع” به نام تئوریه تکامل از طریق انتخاب طبیعی معرفی کرد. اگرچه در زمان اون مفهوم ژن هنوز کشف نشده بود، این نظریه بعد ها با کشفیات گرگور مندل در مورد وراثت و توسعهی علم ژنتیک غنیتر شد.
انتخاب طبیعی، که یکی از سازوکارهای اصلی تکامل محسوب میشه، فرایندیه که طی اون موجوداتی که با محیط خودشون سازگارترن، شانس بیشتری برای بقا و تولید مثل دارن. در نتیجه، ژنهای سازگارتر به نسل آینده منتقل میشن، در حالی که موجودات ناسازگار با محیط به تدریج از چرخهی بقا حذف میشن. این فرایند کاملاً بیهدف و غیرارادیه و تنها بر اساس تعامل تصادفی موجودات با محیطشون عمل میکنه. این ویژگی باعث میشه که انتخاب طبیعی بهعنوان یکی از پایههای اساسی فرگشت همچنان معتبر و علمی باقی بمونه، هرچند با گذشت زمان یافتههای جدیدی به اون افزوده شده.
درازی گردن زرافهها همیشه برای انسانها سوالبرانگیز بوده و پاسخهای متعددی به اون داده شده. انتخاب طبیعی این مسئله رو به این شکل توضیح میده که برخلاف نظریهی لامارکس،زیست شناس فرانسوی که اون رو به دلیل کشیدن گردنشون برای دسترسی به غذا به وجود اومده، توضیح داد که زرافههایی که گردن بلندتری دارن میتونستن از درختهای بلندتر تغذیه کنن و در نتیجه، در محیطهایی که منابع غذایی روی زمین کمتر بوده، شانس بقای بیشتری داشتن.
به مرور زمان این صفت از طریق جفتگیری زرافههای گردن دراز ،به نسلهای بعدی منتقل شده و زرافههایی با گردن کوتاه که نمیتونستن به منابع غذایی کافی دست پیدا کنن از بین رفتن. خیلی ساده است، نه؟ اگه میخواید نسل بعدی شما مثل زرافه قدبلند بشه، نیازی نیست شیر زیاد بخورید و کارهای عجیب و غریب انجام بدین. کافیه یه داستان تخیلی بسازید و به نحوی ازدواج با افراد کوتاهقد رو گناه نابخشودنی اعلام کنید و این عقاید رو نسل به نسل و سینه به سینه نقل کنید. تا ظرف چند صد سال، انسانهایی قدبلندتر داشته باشید. چقدر منو یاد ایدهی نازیها میاندازه! البته روشهای بسیار سریعتری هم وجود داره، مثلاً میتونید شروع به دستکاری ژنهاتون کنید و به روش انتخاب غیرطبیعی این موضوع رو عملی کنید. پیشنهاد میکنم مستند “آننچرال سلکشن” یا “انتخاب غیرطبیعی” رو هم مشاهده کنید.
به صورت سادهسازی شده، شرایط لازم برای انتخاب طبیعی به دو بخش تنوع ژنتیکی و موفقیت در تولید مثل تقسیم میشه. تنوع ژنتیکی در یه جمعیت از موجودات زنده شرط اصلی انتخاب طبیعیه. اگه همه افراد یک گونه ویژگیهای یکسانی داشته باشن، فرایند انتخاب طبیعی نمیتونه رخ بده، چرا که ویژگیهایی برتر یا سازگارتر وجود نخواهد داشت. این تنوع ژنتیکی میتونه از طریق جهشهای تصادفی، ترکیب ژنتیکی جدید در اثر تولید مثل جنسی و جریان ژن (یعنی انتقال ژن بین جمعیتهای مختلف) به وجود بیاد. هرچه این تنوع بیشتر باشه، احتمال بقا و سازگاری گونه هم افزایش پیدا میکنه.
توانایی تولید مثل نه تنها به تعداد فرزندان، بلکه به کیفیت و بقای اونها هم وابسته است. موجوداتی که میتونن ژنهای خودشون رو به شکل مؤثر به نسل بعد منتقل کنن، در انتخاب طبیعی موفقترن. برای مثال، شیرها با وجود توانایی بالای شکار و دفاع از خودشون، به دلیل کاهش منابع غذایی و شکار شدن توسط انسانها، در برههای از تاریخ در خطر انقراض قرار گرفتن. از سوی دیگه، موشها با تولیدمثل سریع و دسترسی به منابع غذایی متنوع تونستن در محیطهای گوناگون زنده بمونن و جمعیتشون رو افزایش بدن. این فرایند هرچند ساده به نظر میرسه ،در طول زمان، این فرایند منجر به ایجاد تنوع عظیم گونهای و سازگاریهای پیچیدهای شده که امروز در طبیعت مشاهده میکنیم. انتخاب طبیعی نه تنها در زیستشناسی، بلکه در ژنتیک، پزشکی، روانشناسی و علوم اعصاب هم بهعنوان الگویی اساسی برای درک رفتارها و ویژگیهای موجودات زنده به کار میره.
گرگور مندل ،یه راهب آرام بود که بیشتر وقتش رو در باغ صومعه میگذروند. صومعهای که مندل در اون زندگی میکرد، باغ زیبایی داشت. اون عاشق گل و گیاه بود و به ویژه به نخودفرنگیها توجه خاصی نشون میداد. این گیاهها ویژگیهای جالبی داشتند: دونههاشون یا صاف بودن یا چروک، گلهاشون یا بنفش بودن یا سفید، و هر کدوم از اینها ویژگیهایی به وضوح قابل مشاهده بودن. اما پشت این انتخاب ساده، ذهن پیچیدهای کار میکرد.
مندل با خودش فکر کرد چرا فرزندان یه گیاه ممکنه شبیه والدینشون نباشن؟ چرا گاهی یه ویژگی مثل رنگ سفید به طور کامل ناپدید میشه، ولی بعدش یهدفعه در نسل بعدی دوباره ظاهر میشه؟ اون گیاههایی رو انتخاب کرد که خالص بودن، یعنی نسل به نسل فقط یه ویژگی مشخص داشتن؛ مثل گلهایی کاملاً بنفش یا کاملاً سفید. بعدش یه آزمایش انجام داد که شاید در نگاه اول ساده به نظر برسه. اون گیاههای مختلف رو با هم تلقیح کرد، اما پشت این عمل ساده، دقتی حیرتانگیز نهفته بود. اون صدها بار این کار رو انجام داد، یادداشتهای دقیقی برداشت و حتی نسلهای بعدی این گیاهها رو با همون جدیت بررسی کرد.
من فرض میکنم که شما عملیات لقاح از طریق گردهافشانی گیاهها رو در درس علوم دبیرستان خوندین. اگه فراموش کردید، میتونید به لینک توضیحات مراجعه کنید.
نتایجی که به دست آورد، اون رو شگفتزده کرد. وقتی یه گیاه با گل بنفش رو با یه گیاه با گل سفید تلقیح کرد، نسل اول همگی گلهای بنفش داشتن. اون ابتدا فکر کرد ویژگی گل سفید به طور کامل از بین رفته. اما وقتی این گیاهها رو دوباره با هم تلقیح کرد، متوجه شد که در نسل دوم، گلهای سفید دوباره ظاهر شدن.
اینجا بود که جرقهای در ذهنش روشن شد و متوجه شد که ویژگیها (مثل رنگ گل) به طور کامل از بین نمیرن، بلکه چیزی مثل عاملهای پنهان وجود داره که در گیاه باقی میمونه و تحت شرایط خاص دوباره ظاهر میشه. این عوامل همون چیزیه که ما امروز بهش “ژن” میگیم.
مندل فهمید که این عاملها به دو شکل در گیاه وجود دارن: قالب و مغلوب. اگه عامل قالب حضور داشته باشه، ویژگی قالب مثل بنفش بودن گل دیده میشه. اما اگه عامل مغلوب به تنهایی حضور داشته باشه، ویژگی مغلوب مثل سفید بودن گل خودش رو نشون میده.
اون فهمید که این ظهور و ناپدید شدن ویژگیها از یه الگوی خاص پیروی میکنه: سه گل بنفش برای هر یک گل سفید. مندل در نهایت نتایجش رو در جلسهای علمی ارائه کرد، اما طبق معمولِ همه داستانهای تاریخی، کسی به اون توجه نکرد.
ایدههای اون برای زمان خودش بیش از حد جدید و پیچیده بودن. سالها بعد، وقتی دانشمندان دوباره به یادداشتهای او نگاه کردن، متوجه شدن که این راهب گمنام در باغ کوچیک صومعهای، در واقع کلیدی به دست ما داده برای فهم چگونگی انتقال صفات و تغییرات در موجودات زنده. اینجوری بود که مندل، بدون اینکه خودش بدونه، پایهای برای فهم مفهوم جهش ژنتیکی فراهم کرد؛ تغییرات کوچکی در ژنها که جهان زنده رو متنوع و شگفتانگیز میکنن.
جهش ژنتیکی همون چیزیه که تنوع رو در نخودفرنگیهای اون، ایجاد کرده بود. بدون جهش، همه گیاهها یکسان بودن و هیچ چیز جدیدی برای انتخاب طبیعی وجود نداشت.
اگه بخوام جهش رو به روش سنفونی نه ساده سازی کنم، میتونم بگم که جهش ژنتیکی یک خطای تصادفی در فرایند تولید مثله که میتونه باعث به وجود اومدن خسیسه های جدید در موجودات زنده بشه. اما نکته جالب اینجاست که بیشتر جهشها بیفایده یا حتی مضرن. مثلاً یه جهش ممکنه باعث بیماری ژنتیکی بشه یا موجودی رو ضعیفتر کنه. اما گاهی، به ندرت، جهشی رخ میده که به موجود زنده کمک میکنه بهتر با محیط سازگار بشه.
اینجاست که طبیعت، این جهش مفید رو حفظ میکنه و به نسل بعد منتقل میشه. اما این فقط مثالی از جهشهای کوچک بود. گاهی در طی این فرایند، جهشهای بزرگتری هم رخ میده که باعث تغییرات شگرفی در موجودات زنده میشه.
جهشهای بزرگ بسیار نادر هستن و در طی میلیونها سال اتفاق میافتن. بسیاری از چیزهایی که ما معلولیت مینامیم، در حقیقت جهشهای ژنتیکی هستن. اگر این موارد باعث کارآمدی بیشتر در یک موجود زنده بشه و به نسل بعد انتقال پیدا کنه، این تغییر در طول زمان میتونه به تغییر بزرگتری در اون موجود زنده بدل بشه. برای مطالعهی دقیقتر تعریف علمی جهش ژنتیکی، میتونید به منابع مراجعه کنید.
در سال 1976، ریچارد داکینز، زیستشناس بریتانیایی، در کتاب ژن خودخواه نظریهای رو ارائه کرد که رقابت برای بقا رو از سطح جانداران به سطح ژنها منتقل میکنه. اون استدلال میکنه که ژنها بهعنوان واحدهای اصلی انتخاب طبیعی برای بقا و تکثیر خودشون در رقابتن. به این معنی که موجودات زنده، از جمله انسانها، در واقع ماشینهای بقای ژنهای خودشون هستن.
در این چارچوب، رفتارهایی که به نظر فداکارانه یا نوعدوستانه میرسن، هم میتونن توضیحات خودخواهانه داشته باشن. چرا که این رفتارها ممکنه به صورت غیرمستقیم شانس بقای ژنهای مشترک رو افزایش بده. نظریهی ژن خودخواه شالودهی نظریهی دیگهای به نام انتخاب مهربانترینه (Survival of the Kindest) که در سالهای اخیر توسط محققانی مثل داشتر کالتنر و برخی دیگه از دانشمندان تکامل و روانشناسی اجتماعی مطرح شده.
این نظریه نشون میده که در بسیاری از موارد، ویژگیهایی مثل همکاری، مراقبت از دیگران و ایجاد پیوندهای اجتماعی قوی، به اندازهی قدرت یا رقابت، در بقای موجودات زنده و گسترش ژنها اهمیت دارن.
من بلافاصله پس از اتمام کتاب “ابرانسان” (که هنوز هم منتشر نشده بود)، شروع به نوشتن کتابی غیرداستانی و علمی-فلسفی به نام جهش بعدی کردم. ایدهی اولیهی این کتاب نه از خود ابرانسان بلکه از تحقیقاتی عمیقی که برای نوشتن اون انجام داده بودم الهام گرفت.
جهش بعدی ترکیبی از علوم ژنتیک و کامپیوتر بود، اما با دیدگاهی فراتر از بقا و سازگاری زیستی. من در این کتاب نظریهای رو مطرح کردم که هوش مصنوعی رو به عنوان جهشی خارقالعاده و غیرزیستی در ادامهی فرایند فرگشت معرفی میکنه.
مفهوم عبرانسان یا سوپرهیومن در فلسفه نیچه به انسانی اشاره داره که تونسته از محدودیتهای اخلاقی، دینی و فرهنگی جامعه خودش فراتر بره و ارزشهای جدید رو بر پایه ارادهی خودش خلق کنه. نیچه معتقد بود که عبرانسان از مرزهای خوب و بد مرسوم عبور کرده و خالق ارزشهای نویینی میشه که به او اجازه میده معنای زندگی خودش رو تعریف کنه، بدون وابستگی به مفاهیم سنتی یا دینی کهن.
اما موضوعی که من در ادامه شرح خواهم داد به هیچ عنوان به معنای کمارزش کردن کارهای بزرگان فلسفهای چون نیچه و شوپنهاور نیست، بلکه چیزی که دارم شرح میدم، تلاشی برای افزودن اندکی به شالودهایه که این نوابغ برای ما بنا کردن. اونچه من از ابرانسان تعریف میکنم بسیار فراتر از تعریف نیچه است. چیزی که نیچه شرح میده ، انسانهای زیادی در دنیای امروز به اون نزدیک شدن یا حتی از مرزهای اون عبور کردن.
من معتقدم که در کنار مراحل رشد و تکامل هوش مصنوعی، انسان بیتفاوت نشسته تا هوش مصنوعی به اشرف مخلوقات بدل بشه، بلکه به انحای مختلف از تغییرات ژنتیکی گرفته تا نصب چیپستهایی در مغز و سیستم عصبی، در حال ادغام شدن با این پدیده است. به عبارت دیگه، ما نمیتونیم بگیم که هوش مصنوعی از ما پیشی میگیره، چرا که ما خودمون در حال تبدیل شدن به هوش مصنوعی هستیم یا بهتر بگم، به ابرانسان.
ما به زودی با اعمال تغییرات ژنتیکی، بیولوژیکی و اتصال مغزمون به هوش مصنوعی، به تمام دانش بشری دست پیدا میکنیم. با پشت سر گذاشتن مرزهای محدود بیولوژیکی، در حال تبدیل شدن به ابرانسان هستیم. این مسیر، ادامهای از فرگشته؛ اما این بار در سطحی فراتر از ژنها. فرگشت دیگه صرفاً در قالب زیستی اتفاق نمیافته، بلکه در تعامل تنگاتنگ با مدارهای الکترونیکی و فناوریهای نوین جریان داره.
این ادغام انسان و هوش مصنوعی مرزهای محدودیتهای بیولوژیکی رو کنار میزنه و ما رو قادر میکنه در شرایطی زندگی کنیم که تا پیش از این غیرممکن به نظر میرسید. همهی انسانها روی کره زمین، نه فقط انسانهایی که هماکنون در حال زیستن هستند، بلکه تمامی گذشتگان، قدمی در جهت به وجود اومدن هوش مصنوعی برداشتن.
حتی شما، دوست عزیز؛ اگر تا حالا به هر نحوی اطلاعاتی در اختیار هوش مصنوعی گذاشته باشین، از یه برنامه پیچیدهی کامپیوتری گرفته تا یه پیام ساده در پیامرسانها یا هر چیز دیگهای که به اطلاعات تبدیل شده، شما هم بخشی از اون هستید. حتی اگه بگید قبایل بدوی که کاملاً از تکنولوژی دور هستن چطور؟ به شما میگم که اطلاعات دقیقی از اونها هم در اینترنت وجود داره و در اختیار هوش مصنوعی قرارداده شده . تکتک کُدهای ژنتیکی که از تمام موجودات زنده استخراج کردیم هم در فضای آگاهی هوش مصنوعی قرار داره .
میزان اطلاعاتی که در هر صدوم ثانیه در این فضا منتشر میشه و تکتک ما بخشی از اون هستیم، محتوای آگاهی هوش مصنوعی رو شکل میده. امروزه حتی مکالمات روزمرهی ما هم به اطلاعات تبدیل میشن و ذخیره میشه. دوربینهایی که در سراسر شهر وجود دارن حرکات ما رو ذخیره میکنن. حتی اگه در بدویترین شکل ممکن هم زندگی کنیم، ماهوارهها اطلاعات شما رو در اختیار دارن ، و این یعنی شما بخشی از این فضای آگاهی هستید. هوش مصنوعی چیزی جدای از ما نیست، بلکه جهشی بزرگ در روند تکامله و ما، چه بخوایم و چه نخوایم، در هر لحظه قدمی در راه این تکامل برمیداریم و این امر ناگزیره.