پرش لینک ها

کاکائوی عرفانی

در این اپیزود، از دل یک تجربه جذاب درباره کاکائو و شکلات واقعی، به مفهومی عمیق‌تر از نقش پیش‌زمینه‌های ذهنی در شکل‌دهی به درک و تفسیر ما از دنیا پرداخته شده است. این گفت‌وگو با بررسی تفاوت میان کاکائوی خالص و شکلات‌های صنعتی آغاز می‌شود و به بازتابی بر تجربیات عرفانی، باورها و محدودیت‌های زبانی ختم می‌شود. در این مسیر، اهمیت آگاهی از پیش‌فرض‌های ذهنی و تأثیر آن‌ها بر نوع نگاه ما به مسائل مختلف برجسته شده. این اپیزود ما را به تأملی عمیق در تجربه‌های شخصی و تفسیرهای ذهنی‌مان دعوت می‌کند.

  • انتشار با ذکر نویسنده و منبع باعث افتخار ما خواهد بود.
  • توصیه می‌شود اپیزودهای ژرفا به ترتیب گوش داده شوند.

نسخه انگلیسی:

ژرفا (Wisdorise)

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

کاکائوی عرفانی

لینک های مرتبط با اپیزود:

نسخه ی متنی اپیزود:

چند وقت پیش، در فضای کاری‌ام با یکی از اهالی کشور سائو تومه و پرینسیپه آشنا شدم؛ تجربه‌ای که برایم به شدت جذاب بود. سائو تومه، کشوری جزیره‌ای در خلیج گینه در آفریقاست که در سال ۱۴۶۹ میلادی توسط دریانوردان پرتغالی کشف شد. این سرزمین به یکی از مستعمرات پرتغال تبدیل شد و سال‌ها تحت سلطه‌ آنها بود تا اینکه سرانجام به استقلال دست یافت برای همین زبان رسمی این کشور پرتغالی هست و بسیاری از ساکنانش به پرتغال نقل مکان کردند.

سائو تومه پیش از این برای من تنها نامی بود که روی بسته‌بندی‌های شیک شکلات‌های پرتغالی می‌دیدم و از فروشنده‌ها می‌شنیدم که «بهترین شکلات دنیا» از آنجا می‌آید. اما بعد از دیدار با این دوست جدید، دیدگاهم به کلی تغییر کرد.

گفتگوی ما پس از اندکی صحبت درباره تاریخ، فرهنگ، و طبیعت بکر و شگفت‌انگیز سائو تومه به موضوع جذاب شکلات کشیده شد. شاید فکر کنید دیگر چیز جدیدی درباره شکلات وجود ندارد، اما این بار بحث ما واقعاً متفاوت بود. او سر میز ناهار از من پرسید: «تا حالا کاکائوی واقعی خوردی؟»

با خنده جواب دادم: «خوب، معلومه که خوردم. فکر می‌کنی ما شکلات نداریم؟» او هم لبخندی زد و گفت: «نه، منظورم کاکائوی اصیله.»

لحظه‌ای سکوت کردم و با خودم فکر کردم که منظورش از «کاکائوی واقعی» چیست. پرسیدم: «منظورت از کاکائوی واقعی چیه؟ همون پودر کاکائویی که برای درست کردن شکلات استفاده می‌کنیم؟» با لبخند گفت: «نه، چیزی که شما بهش می‌گید کاکائو و به شکلات تبدیل می‌کنید، اصلاً شبیه چیزی نیست که ما در سائو تومه می‌شناسیم. برای ما کاکائو درختیه که میوه‌ای با همین نام داره و ما از همون میوه استفاده می‌کنیم.»

با تعجب به او نگاه کردم. می‌دانستم که کاکائو یک میوه دارد، اما هیچ‌گاه تصور نمی‌کردم تفاوت این‌قدر عمیق باشد.

{براتون یک ویدیوی سازمان ملل از سائو تومه و میوه‌ی کاکائو گذاشتم پیشنهاد می‌کنم حتما ببینید
https://www.youtube.com/watch?v=Sv6dUrQGHyY
یوتیوب زیر نویس فارسی داره که میتونید به راحتی فعالش کنید و با زیرنویس ببینید
کافیه روی گزینه‌ی تنظیمات ویدیو که علامت چرخدنده هست کلیک کنید٬ بعد گزینه‌ی Subtitle و بعد گزینه Auto-Translate رو انتخاب کنید. در لیست باز شده برید پایین و روی Persian کلیک کنید تا زیرنویس فارسی براتون فعال بشه.
}

او شروع به توضیح کرد که در سائو تومه، کاکائو یک محصول مهم اقتصادی و فرهنگی است که مردم به شیوه‌ای کاملاً اورگانیک و بدون افزودنی فرآوری‌اش می‌کنند. دانه‌های کاکائو بعد از برداشت وارد فرآیند تخمیر می‌شوند که چند روز به طول می‌انجامد. این فرآیند طعم و عطر غنی‌تری به کاکائو می‌بخشد. بعد از آن دانه‌ها خشک و برشته می‌شوند و به خمیر کاکائو تبدیل می‌گردند.

از این خمیر روغنی و غنی، که در سائو تومه آن را «لیکور کاکائو» می‌نامند، کره و پودر کاکائو استخراج میشود. کره کاکائو در تهیه شکلات‌های اصیل و باکیفیت به کار می‌رود، در حالی که پودر کاکائو برای نوشیدنی‌ها و شیرینی‌های محلی استفاده می‌شود.

با شنیدن این توضیحات، برای اولین بار دریافتم که شکلات واقعی، آنچه که از دانه‌های خالص و طبیعی کاکائو ساخته می‌شود، با شکلات صنعتی که ما می‌شناسیم، تفاوتی عمیق دارد؛ تفاوتی که شاید تنها در خاک غنی و دست‌های ماهر مردم سائو تومه بتوان آن را حس کرد.

چیزی که در حقیقت شما از شنیدن کلمه‌ی کاکائو در ذهنتان شکل می‌گیرد با چیزی که دوست من از کاکائو در ذهن دارد کاملا متفاوت است. در حقیقت درک من و شما از کاکائو درک از یک محصول نهایی است که به ما فروخته می‌شود. همچنین این محصول به شکل شکلات‌های مختلف به ما عرضه می‌شود.

من به او گفتم «دقت کردی که چقدر مراسم‌های کاکائو در پرتغال باب شده و هر کسی به بهانه‌ای چنین مراسم‌هایی راه میندازه و ازش پول درمیاره؟»
او به من لبخند زد و گفت «غربی‌ها عادت دارن این کارهارو انجام بدن٬ قبلا که کشور‌های مارو مستعمره می‌کردن حالا هم مراسم‌های مارو استعمار می‌کنن و از هرچیزی پوستشو بر می‌دارن و هسته‌اشو دور میریزن. از آیین یوگا فقط حرکات کششی رو برداشتن٬ از هندوئیسم فقط چاکرا رو برداشتن٬ از بودیسم فقط مدیتیشن و ویپاسانا٬ از آئین‌‌های شمنی فقط آیواسکا و کاکاتوس رو برداشتن و از سرخپوست‌های آزتک و مایا هم مراسم کاکائو!»
من گفتم «به نظرم فقط غربی‌ها نیستن. همه جا همین داستانا هست. در دنیایی که ما به جای کتاب خلاصشو گوش می‌کنیم٬ به جای گوش دادن به پادکست بخش‌هایی از اونو توی شبکه‌های اجتماعی اسکرول می‌کنیم و به جای خوندن فلسفه به نقل‌قول‌های سطحی از فیلسوف‌ها بسنده می‌کنیم قطعا با ادیان هم همین‌کارهارو انجام می‌دیم.»
او گفت «درسته٬ از مسیحیت‌ هم تنها به یک گردنبند صلیب و مراسم کریسمس بسنده می کنیم. حتی بیشتر مردم دیگه به کلیسا هم نمی‌رن و حتی یکبار هم کتاب آسمانیشونو کامل نخوندن.»

من گفتم «ما این بلارو داریم سر همه چیز میاریم٬ زندگی پر سرعت و اطلاعاتی که مارو بمبارون می‌کنه ناگزیر مارو از عمق به سطح میاره و به همون بسنده می‌‌کنیم.»

در بسیاری از اشعار و متون عرفانی فارسی عرفای شاعر از کلمه‌ی شراب و می و مستی و ساقی استفاده می‌کنند. این توصیفات و استعارات و تشبیه‌ها گاه برای ما آنقدر عادی می‌شود که فراموش می‌کنیم که بر این شاعر عارف چه گذشته است و چرا باید اصلا از این ابزار استفاده کند به جای اینکه تجربه‌ی خود را مستقیم شرح دهد.
جواب برمیگردد به آنچه من پیشتر توضیح دادم. کلمات نه تنها خود دوگانگی ایجاد می‌کنند بلکه در توضیح یک تجربه‌ی عرفانی عاجز هستند.

من با تمرین و تکرار از طعم تلخ شکلات خالص و قهوه‌ی تلخ لذت زیادی می‌برم و اگر حتی اندکی شیر و شکر به آن‌ها اضافه شود دیگر برای من لذت بخش نخواهد بود به همین نسبت از رویارویی با حقیقت نادوگانه لذت می‌برم هرچند بسیار تلخ باشد.

من در این کتاب به کرات از شکلات و قهوه به شکل استعاری استفاده می کنم.

وقتی تجارب عرفانی افراد مختلف را با یکدیگر مقایسه کنید متوجه می‌شوید آن‌چه آن‌ها شرح می‌دهند بر مبنای پیش‌زمینه‌های ذهنی‌‌ آن‌ها شامل زبان٬ عقاید و باور‌ها و نظام‌های ارزشی و تجارب زیسته می‌باشد که در اشعار و نوشته‌ها و تعالیم هرکدام به وضوح به چشم می‌خورد. آن‌چه یک یک فرد مسلمان٬ یک مسیحی٬ یک بودایی٬ یک شمن و یک فرد غیر مذهبی از تجربه‌ی عرفانی نادوگانه‌ی خود شرح می‌هند در عین اینکه شباهت‌هایی دارد با هم بسیار متفاوت هستند. به همین ترتیب من هم تجارب خودم را با زبان نوروفلسفه شرح می دهم که زاده‌ی ذهن من و پیش‌زمینه‌های ذهنی بنده است.

من چون عاشق طعم شکلات هستم و برای من تجربه‌ی شکلات هیچ شباهتی با شکلات‌هایی که ما معمولا در سوپرمارکت‌های می‌خریم ندارد از این مثال‌ها استفاده می‌کنم تا به شما بگویم آن‌چه ما تجربه می‌کنیم چقدر با آن‌چه ما تفسیر می‌کنیم متفاوت بوده و آن‌چه دیگران برای ما توصیف می‌کنند هم شباهتی به آن‌چه ما تجربه می‌کنیم ندارد.

تولید شکلات هم مثل شراب فرایند‌های بسیار متنوعی دارد و کارشناسان زیادی در دنیا وجود دارند که دوره‌های مختلفی را طی می‌کنند تا در این موضوع خبره شوند.
حال شما تصور کنید که تصمیم می‌گیرید به یکی از این کارشناسان خبره تبدیل شوید. چندین سال در دوره‌های مختلف شرکت می‌کنید و در کلاس‌های متعددی که انواع و اقسام آن را برایتان توضیح می‌دهند حضور پیدا کردید. چند ده کتاب در مورد تاریخچه و مزایا و معایب و مراحل و غیره را مطالعه می‌کنید ولی شما به دلیل حساسیت به کاکائو هیچ وقت نتوانستید شکلات را امتحان کنید. در این شرایط شما به یک فرد خبره شکلات شناس شناس تبدیل شدید بدون اینکه حتی یکبار هم طعم شکلات را امتحان کرده باشید. شما در کلاس‌های درس حاضر می‌شوید و شکلات شناسی درس می‌دهید و شاگردانتان مدام از شما سؤال می پرسند و شما جواب‌های زیادی در آستین دارید ولی شما حتی نمی‌دانید این چیزهایی که می‌گویید چه طعمی دارد.
برعکس این موضوع نیز صادق است. کسی که یک یا چند بار شکلات‌های مختلف را چشیده باشد و دچار این توهم شده باشد که کارشناس شکلات است می‌تواند هم اکنون آن را به دیگران تدریس کند.

کسانی که بدون تجربه‌ی عمیق عرفانی یا با چند بار مصرف سایکودلیک‌ و شرکت در چند دوره‌‌ی معنوی مثل دوست من معنویات درس می‌دهند چه به شکل لایف کوچ و اینفلوئنسر چه به شکل گورو و استاد از نظر من معنویت-فروش هستند. معنویت فروختنی نیست همانطور که محبت فروختنی نیست. من معتقدم عرفان قابل تدریس کردنی نیست. عرفان فرایند تجربی است که بر بستر پیش‌زمینه‌های ذهنی هر فردی به شکل منحصر به فرد ظاهر می‌شود. مثل فرایند مزه‌کردن کاکائو از روی درخت تا تبدیل آن به یک شکلات کره‌ای با کیفیت است که با هیچ روشی نمی‌توان این تجربه را شرح داد اما می‌توان نتایج طی کردن این فرایند را در آثار هنری و رفتار و کردار افرادی که آن را عمیق و آهسته و پیوسته تجربه کرده‌اند به وضوح مشاهده کرد. در کنارآن شما برای تفسیر آن‌چه تجربه می‌کنید نیاز به دانش و توامندی اندیشیدن دارید که بخشی از پیش‌زمینه‌های شما است.

در کنار مرشدان واقعی که می‌خواهند مردم واقعا طعم تلخ شکلات واقعی را بچشند و تجربه‌ای عرفانی نادوگانه داشته باشند همیشه افراد سودجو هم وجود دارند. این افراد هم فروشنده‌ی یک محصول به مردمی هستند که به دنبال احساس خوب معنوی می‌گردند یا تجربه‌ی معنوی داشته‌اند و چراهای بسیاری در ذهنشان بوجود آمده یا مشابه دوست من از آئین قبلی خود به کل نا امید شده‌اند.
چه این افراد خود تجارب مستقیم داشته باشند چه با واسطه این محصول را ارائه کنند و دلال معنویت باشند از فروش این محصول چیزی آیدشان می‌شود.

خواه این آورده پول باشد مثل کسانی که مراسم کاکائو و آیواسکا برگزار می‌کنند و پول می‌گیرند٬ خواه قدرت و توجه از طریق ساخت اجتماعات کوچک و بدست آوردن پیروان سینه‌چاک باشد مثل فرقه‌های متنوع و یا ساخت اجتماعات بزرگ توسط نظام‌های ایدئولوژیک باشد. چیزی که به شما ارائه می‌شود شکلات شیری با کمی اسانس کاکائو بیش نیست. آن‌ها معمولا رویای یک زندگی بدون رنج را به مردم می‌فروشند حال آن‌‌که من معتقدم بزرگترین رنج زندگی تلاش برای خاتمه‌دادن به رنج است.

تشخیص مرشدان واقعی از سودجویان کار بسیاری دشواری است٬ اگر اینطور نبود حجم عظیمی از مردم جذب فرقه‌ها و گوروها و لایف‌کوچ‌های مختلف نمی‌شدند. اگر منتظر هستید که من ابزار سودجو سنج به شما بدهم که با آن این افراد را تشخیص دهید باید بگویم که این ابزار برای من خرد می‌باشد و تعریف خرد را هم پیش‌تر خدمت شما ارائه کردم. لازم به ذکر است که خرد مرحله‌ای از زندگی نیست که به آن دست یافت بلکه یک مسیر پر از پستی و بلندی است دقیقا در جهت مخالف مسیر سطحی‌نگری است. اگر تعریف خرد را فراموش کردید می‌توانید به انتهای بخش باورها مراجعه نمایید.

اینکه چرا ما انسان‌ها چنین رفتار‌هایی چه در نقش پیرو و چه در نقش مرشد از خود نشان می‌دهیم را در فصل آینده به تفصیل بررسی خواهم کرد.

در آخر لازم به ذکر است که همانطور که در بخش قبل توضیح دادم من معتقد هستم که نادوگانگی نه یک هدف است و نه برای تجربه ی آن نیاز به تلاش و تقلا وجود داره و چه الزامی وجود دارد که همه‌ی انسان باید چنین تجاربی داشته باشند چرا که چنین تفکری نه تنها ما را در دام‌های کسب و کار گرفتار می‌کند بلکه به FOMO Fear of missiong out یا ترس از جا ماندن یا اضطراب محروم ماندن نیز سوق می‌دهد.

پیام بگذارید

مشاهده
بکشید