روز دوچرخه
در این اپیزود از ژرفا، داستان «روز دوچرخه» روایت میشود؛ لحظهای که دکتر آلبرت هافمن با تجربهای تصادفی، مرزهای آگاهی و ادراک انسان را دگرگون ساخت. این اپیزود به تأثیرات علمی، فرهنگی و فلسفی این کشف میپردازد و به شکلی متعادل، فرصتها و چالشهای تجربههای سایکودلیک را بررسی میکند.
- انتشار با ذکر نویسنده و منبع باعث افتخار ما خواهد بود.
- توصیه میشود اپیزودهای ژرفا به ترتیب گوش داده شوند.
منابع اپیزود:
- نوروساینس سایکودلیک
- نوروپلاستیسیته
- برای مشاهده منابع سایکودلیک به اینجا مراجعه کنید.
نویسنده:
منابع ژرفا:
نسخه انگلیسی:
روز دوچرخه
نسخه ی متنی اپیزود:
وقتی من در شهر Basel میکردم٬ با فردی آشنا شدم که برایم یک قصهی جذابی از شهرشان را با افتخار تعریف کرد و من هم که مجذوب داستان پر آب و تاب این دوست سوئیسیام شده بودم این قصه را برای شما ما بازگو میکنم.
یک روز آفتابی و بهاری در سال ۱۹۴۳ بود، از آن روزهایی که آسمان به طرز عجیبی آبی و درخشان به نظر میرسید و نور خورشید با نرمی روی برگهای سبز درختان میلغزید. دکتر آلبرت هافمن، در آزمایشگاه شرکت ساندوز در شهر زیبای Basel مشغول کار بود. او که عاشق دوچرخهسواری بود و اغلب برای آرامش و تمرکز ذهنیاش سوار بر دوچرخه، در خیابانهای شهر گشت میزد، آن روز به کشفی عجیب و غیرمنتظره نزدیک شده بود.
هافمن که در جستجوی دارویی برای بهبود گردش خون و بررسی ترکیبات قارچ ارگوت بود، تصمیم گرفت ترکیب شماره ۲۵ از آزمایشهای گذشتهاش را بار دیگر بررسی کند. این ماده قبلاً به نظرش بیاهمیت آمده بود، اما چیزی در ذهن او نمیگذاشت آن را بهکلی فراموش کند. او مقدار اندکی از این ترکیب را برای مطالعه آماده کرد، بیخبر از اینکه همین تماس کوچک، به تجربهای غیرعادی و شگفتانگیز منجر خواهد شد.
پس از چند ساعت، هافمن احساس کرد چیزی در بدنش تغییر کرده است. او ابتدا متوجه رنگهایی درخشانتر و صداهایی شفافتر از همیشه شد. حس عجیبی از هیجان و سردرگمی در او پدید آمد. با اینکه تجربه، ناآشنا و کمی نگرانکننده بود، تصمیم گرفت اثرات این ماده را جدیتر و با دقت علمی بررسی کند.
سه روز بعد، در تاریخ ۱۹ آوریل ۱۹۴۳، هافمن با شجاعتی عجیب، مقدار مشخصی از این ماده را مصرف کرد. اما زمانی که اثرات آن شدت گرفت، تصمیم گرفت به خانه بازگرددی. او به سختی تا وسیله نقلیهی خود که چیزی نبود جز دوچرخهی عزیزش رفت.
هافمن روی دوچرخهاش نشست و سفر به خانه آغاز شد. اما این سفر، سفری معمولی نبود. هر بار که پدال را میفشرد، دنیا به طرز خارقالعادهای تغییر میکرد. خیابانها در نظرش پیچ و تاب میخوردند، رنگها زنده و شناور بودند، و انگار هر صدایی که میشنید، به سمفونی خارقالعادهای تبدیل میشد. حس زمان از دست رفته بود، و او خود را در دنیایی از تصاویر و احساسات متضاد میدید.
پس از رسیدن به خانه، دکتر هافمن با حالتی گیج و آشفته، خود را روی مبل انداخت و چشمانش را بست. تجربهای که در طول سفر با دوچرخه آغاز شده بود، همچنان با شدتی عجیب ادامه داشت. دیوارهای اتاق انگار موج میزدند و سقف بالا و پایین میرفت. هافمن در هجوم احساسات متناقض غوطهور شده بود: لحظاتی از وحشت و اضطراب، بهسرعت جای خود را به حس شگفتی و وجد میداد.
هافمن در نوشتههاش گفته که گاهی احساس میکرد از بدنش جدا شده و از بالا به خودش و دنیای اطراف نگاه میکند، گویی ذهنش مرزهای همیشگی را پشت سر گذاشته و به قلمروهایی ناشناخته وارد شده بود. هر شیء کوچک در اتاق به نظر میرسید که زندگی مخصوص به خود را دارد؛ رنگها و الگوهایی که قبلاً هرگز ندیده بود، در جلوی چشمانش میرقصیدند.
اما با گذشت زمان، هافمن کمکم آرام گرفت. اثرات ماده به تدریج کاهش یافت و او به حالت عادی بازگشت، اما تجربهای که پشت سر گذاشته بود، برای همیشه در ذهنش حک شد. چیزی درک کرده بود که به سختی میتوانست آن را به کلمات تبدیل کند. ذهن انسان چقدر میتواند وسیعتر از آنچه تصور میکنیم باشد؟ آیا واقعاً میتوان با تغییراتی شیمیایی، دروازههای ادراک را گشود و به حقیقتی عمیقتر دست یافت؟
در روزهای بعد، هافمن شروع به مستندسازی دقیق این تجربه کرد و فهمید که کشف او، میتواند کاربردهای گستردهای در زمینههای مختلف علمی و حتی فلسفی داشته باشد. دیری نپایید که این مادهی جادویی به موضوعی داغ در محافل علمی و فرهنگی تبدیل شد، و بسیاری تلاش کردند تا با کمک آن، مرزهای آگاهی انسان را بررسی کنند.
این ماده تأثیرات شگرفی بر هنر، روانشناسی، و جنبشهای فکری آن دوران گذاشت. اما در کنار این جنبههای مثبت، سوءاستفادهها و نگرانیهای جدیای نیز به وجود آمد که باعث شد بحثهای گستردهای در مورد استفاده ایمن و مناسب از آن مطرح شود.
در نهایت، روز ۱۹ آوریل ۱۹۴۳، به عنوان “روز دوچرخه” در تاریخ ثبت شد؛ روزی که یک دوچرخهسواری ساده، تبدیل به نمادی از کشف یکی از قدرتمندترین و بحثبرانگیزترین مواد جهان شد، و سفری که با دوچرخه آغاز شد، راه را برای اکتشافات بیپایان در مورد ذهن انسان هموار کرد.
درد دهه بعد از پایان جنگ جهانی دوم، در قلب و ذهن مردم جهان ریشه دوانده بود. پس از سالها خشونت، نابودی و از دست دادن، جوانان به دنبال معنایی جدید، امیدی تازه و راهی برای فرار از اندوه عمیق آن دوران بودند.
دهه ۱۹۶۰ با نسلی همراه شد که دیگر نمیخواستند در چارچوبهای سنتی و ارزشهای کهنه زندگی کنند؛ آنها میخواستند همهچیز را از نو بسازند، از عشق، صلح و آزادی سخن بگویند، و بهدنبال معنایی عمیقتر در زندگی بگردند.
در میان این طغیان روحی و فرهنگی، پدیدهای عجیب و خیرهکننده به مرکز این جستوجو راه یافت: یک مادهی جادویی که به نماد تجربههای ذهنی و عرفانی تبدیل شدد که میتوانست انسان را از بندهای روزمره رها کند و به سفری درونی ببرد، جایی که رنگها، صداها و احساسات، شکلی خارقالعاده و غیرقابل وصف به خود میگرفتند.
هیپیها، نسل جوانی که در فستیوالهای موسیقی و گردهماییهای معنوی جمع میشدند، این تجربهها را به بخشی جدانشدنی از فرهنگ خود تبدیل کردند. آنها در سواحل، کوهستانها و دشتها گرد هم میآمدند، دور آتش میرقصیدند و با موسیقی جیمی هندریکس و بیتلز، سفرهای روحانی و عرفانی را تجربه میکردند. ماده شگفتانگیز و ناپه جادویی به آنها کمک میکرد تا به لایههای عمیقتر ذهن خود دست یابند و جهانی را ببینند که هیچگاه در واقعیت معمولی قابل درک نبود.
این جنبش فرهنگی تنها محدود به هنر و موسیقی نبود؛ فیلسوفان، روانشناسان و اندیشمندانی مثل تیموتی لیری، تجربههای عرفانی را به موضوعی برای تأمل فلسفی و روانی تبدیل کردند. لیری و دیگرانی که به معنای این تجربهها باور داشتند، جوانان را به سفرهای درونی دعوت میکردند و از آنها میخواستند که جهان را از دریچهای نو ببینند. اما با همه این زیباییها، این مادهی خارقالعاده گاهی پیامدهای تاریکی نیز داشت؛ کسانی که نتوانستند بهخوبی با تجربههای خود کنار بیایند یا مرزهای ذهنشان به شکلی خطرناک شکسته شد.
دولتها به این موج فکری با نگرانی نگاه میکردند. جنبشی که روزی به نشانه آزادی و رهایی آغاز شده بود، حالا به تهدیدی برای نظم اجتماعی و سلامت روانی تبدیل شده بود. در نهایت، دولتها تصمیم گرفتند که این تجربههای عرفانی را ممنوع کنند. با این ممنوعیت، موج هیپیها فروکش کرد، اما آثار و میراث این دوره، در هنر، موسیقی، فلسفه و حتی علم باقی ماند.
و در نهایت، راز ماده شگفتانگیز، همان مادهای بود که دکتر آلبرت هافمن، دانشمند سوئیسی، سالها پیش کشف کرده بود.
ماده ی اسرار آمیز دکتر هافمن چیزی نبود جز Lysergic acid diethylamide دیاتیلآمید اسید لایسرجیک یا به صورت مخفف LSD.
{در مسیر آگاهی و شناخت، بسیاری از انسانها به دنبال تجربههای عرفانی و عمیق هستند. طی سالهای اخیر، استفاده از سایکودلیکها به یکی از روشهای مطرح برای دستیابی به این تجربهها تبدیل شده، اما واقعیت این است که این نوع تجربهها، تنها زمانی میتوانند مؤثر و ایمن باشند که تحت شرایط علمی و نظارتشده رخ دهند.
بهعنوان میزبان پادکستهای دارما مدیتیشن و دارما کلینیک، و با توجه به رویکرد نوروفلسفی که در ژرفا داریم، احساس مسئولیت میکنم که دربارهی این موضوع، اطلاعات علمی و آگاهی لازم رو در اختیار شما قرار بدم.
این گفتار به هیچ وجه به تشویق یا محکوم کردن استفاده از سایکودلیکها نمیپردازد، بلکه با نگاهی علمی و فلسفی سعی دارد ابعاد مختلف این مواد و خطرات احتمالی آنها رو بررسی کند. این دیدگاه کمک میکند تا بدون افتادن در دامهای فکری و احساسی، با شناخت و درک کاملتری نسبت به ذهن و تجربههای عرفانی گام برداریم. تصمیم گیرنده نهایی هستید و باید مسئول عواقب تصمیم گیری خودتان باشید. مسئولیت اجتماعی من ایجاب میکند که تا در حد دانش و تجربهی خودم اطلاعاتم را در اختیار شما قرار دهم. تمام مواردی که در ادامهی بحث مطرح میشود حاصل چندین سال تحقیق و مطالعه بوده و منابع تحقیقاتی و علمی آن نیز در بخش منابع آورده شده است. اگر به منابع این بخش مراجعه کنید متوجه خواهید شد که تحقیقات بسیار وسیع بوده و حاصل مطالعهی کتابهای متعدد و مقالات علمی و همچنین مشاهدهی مستندهای تصویری و گفتگوهای علمی شنیداری متنوع می باشد. من فقط به شکل فلسفی و تحلیلی به کلیات موضوع پرداخته و ورود به جزئیات را به عهده خوانندگان و شنونگان واگذار میکنم.
من بر این باورم که اطلاعرسانی علمی و شفاف، بسیار مؤثرتر از رویکردهای سیاه و سفید و سرکوبگرانه است. تجربه نشان داده که، همانند آنچه در مورد الکل و کانابیس دیدهایم، تلاشهای افراطی برای منع یا محدودسازی اغلب به نتیجه معکوس منجر شده و حتی میزان مصرف را افزایش داده است؛ امری که پیامدهای ناگوار اجتماعی و فردی بسیاری به همراه داشته. ارائه اطلاعات علمی و آگاهانه میتواند راهی برای کاهش این خطرات باشد و افراد را قادر سازد که تصمیمهای سنجیدهتری بگیرند.
دکتر آذرخش مکری چند اپیزود در مورد سایکودلیکها دارند و سیر تا پیاز آن را دقیق بررس کردهاند.
من در این بخش به مسائلی که ایشان بررسی کردهاند ورود نخواهم کرد بلکه تحلیل نوروفلسفی از آن ارائه کرده و برخی از نتایج را بررسی خواهم کرد. }
من در مورد مصرف مواد سایکودلیک یا Psychedelics جهتگیری بسیار شفاف و در حین حال پیچیدهای دارم که حاصل نظام فکری فازی من است. همانطور که احتمالا حدس میزنید من نه میتواند بگویم طرفدار این موجها هستم نه طرفدار دولتها برای ممنون کردند آنها. نه موافق مصرف آنهستم نه موافق محکوم کردن و سرکوب کردن آن. حال ممکن است بگویید که «تکلیف ما پس چیه؟ یا رومی رومی یا زنگی زنگی! مصرف کنیم یا نکنیم؟» دقیقا موضوع همینجاست که در فضای منطق فازی این ضربالمثلها دیگر کار نمیکند. من هم رومی هستم هم زنگی و در عین حال نه رومی هستم نه زنگی! گاه اندکی رومی و گاه اندکی زنگی و این اندک ممکن است تغییر کند!
برای درک موضوع سایکودلیک اول باید با ساز و کار آن آشنا شویم و کمی در مورد آن صحبت کرده و سپس در مورد آن اظهار نظر کنیم.
توضیحات نوروسانیسی دقیق آنچه در مغز در حین مصرف سایکودلیک رخ میدهد نیز در بخش منابع موجود است٬ علاقهمندان میتوانند مراجعه کنند.
سالانه میلیونها نفر در سراسر دنیا به اشکال مختلف و بدون هیچ دانش یا آمادگی، مواد سایکودلیک را مصرف میکنند؛ حال آنکه، مصرف این مواد غیرقانونی و آموزشها در سطح بسیار ابتدایی بوده یا به کل، در بسیاری فرهنگها، ناموجود است.
هزاران نفر، به دلیل نداشتن اطلاعات کافی، مواد غیر استاندارد، دوز اشتباه و نداشتن شرایط مناسب، به سادگی راهی بیمارستانهای روانی شده و برای همیشه بستری یا برای همیشه، با زندگی سالم طبیعی، وداع میگویند.
تحقیقات و نظرسنجیهای وسیع انجام شده در خصوص دلایل مصرف سایکودلیک به صورت خودسرانه را می توان در ۱۰ دسته گنجاند که در فرهنگهای مختلف متفاوت است:
۱- از روی کنجکاوی
۲-داشتن یک تجربهی عرفانی، معنوی و یا عمیق شدن در اسرار هستی.
۳-تغییر و تحول در زندگی فعلی
۴-بهبود روابط عاطفی، اجتماعی، خانوادگی، کاری و غیره.
۵-مقاصد درمانی فیزیکی مثل سرطان یا روانی مثل افسردگی یا PTSD
۶-ترک اعتیاد به الکل٬ مواد مخدر و سیگار
۷-افزایش خلاقیت مثلا در یک موضوع هنری یا شغلی
۸-داشتن احساس خوشبختی
۹-به شکل تفریحی و برای لذت و سرخوشی
۱۰-منفک شدن از واقعیت و فرار از زندگی واقعی و سرکوب رنج
قطعا می توان دسته بندیهای بسیاری را به موارد فوق اضافه کرد ولی در این کتاب من به این ۱۰ دسته بسنده میکنم.
من بر این باورم که یک تجربهی سایکودلیک فرای اینکه در کدام یک از دستههای فوق قرار بگیرد باید در یک کلینیک و تحت نظر متخصص و به شکل کاملا قانونی انجام شود. این متخصص میتواند رواندرمانگر، روانپزشک، پزشک، عصب شناسی یا متخصصی باشد که با رعایت پروتکلهای مشخص قادر است محیط مناسب را برای این تجربه فراهم آورد. منظور من از کلینک را اشتباه متوجه نشوید. کلینیک لزوما یک ساختمان در وسط شهر نیست که یک اتاق داشته باشد و شما در آن بستری شوید بلکه کلینیک میتواند یک ویلا در دل طبیعت و در کنار افراد مطمئن و حضور تسهیلکنندگان مهربان در کنار موسیقی آرامش بخش باشد. در کشورهایی که سایکودلیک قانونی شده است چنین تسهیلاتی با اهداف درمانی و تحقیقاتی بوجود آمده است.
من معتقدم به دلایل زیر موارد سایکودلیک به هیچ عنوان نباید توسط شخص به صورت خودسرانه مصرف شود:
۱- عدم توانمندی فرد در فراهم آوردن فضا و شرایط کاملاً مناسب.
۲- عدم آگاهی اکثر افراد به توانمندیهای خود و شرایط ذهنی و جسمی پیش از مصرف.
۳- نداشتن تمرینات کافی ذهنی (مدیتیشن).
۴- عدم وجود منبع معتبر برای تهیهی مادهی کاملاً امن و تاییدشده با دوز دقیق.
۵- غیرقابل پیشبینی بودن سایکودلیک حتی برای افردای که بارها و طی سالیان متمادی تجربه کردهاند.
مصرف سایکودلیک را میتوان به چتربازی یا خلبانی تشبیه کرد. این که شما چقدر مهارت دارید یا چند بار اینکار را انجام دادهاید و باتجربه هستید، مهم است، ولی ریسک باز نشدن چتر یا نقص فنی در هواپیما یا تغییر شرایط جوی به شکل ناگهانی همواره وجود دارد.
سایکودلیک چیست؟
سایکودلیک که در زبان فارسی به روانگردان یا توهم زا ترجمه میشود که ترجمههای جالبی هم نیستند و من از آنها استفاده نمیکنم٬ گروهی از مواد هستند که با تحریک، سرکوب یا تعدیل فعالیت انتقال دهنده های عصبی مختلف در مغز باعث تغییر در ادراک، خلق و خو و فرایندهای شناختی می شوند. سایکودلیکها بر همهی حواس تأثیر می گذارد و باعث تغییر تفکر، درک زمان و احساسات می شود.
انواع مختلفی از سایکودلیک ها وجود دارد، برخی به طور طبیعی در درختان، دانه ها، قارچ ها و برگ ها و حتی در بدن جانوران مشاهده شده و بقیه در آزمایشگاه ها ساخته می شوند.
اگر بخواهم آن را با زبان این کتاب توضیح دهم٬ سایکودلیکها موادی هستند که با تغییر در سیستم عصبی٬ باعث تغییر در پیشزمینههای ذهنی و همچنین تغییر در الگوی ظاهر شدن محتوا بر بستر این پیشزمینههای ذهنی میشود. علاوه بر این این مواد با تغییر در میزان و شدت نوروترنسمیترهای مختلف در سیستم عصبی و همچنین افزایش کارکرد بخشهایی از مغز و همچنین کاهش بخشهای دیگری افزایش نوروپلاستیسیتی را در پی خواهند داشت که نتایج آن را به تفصیل در بخش منابع انتهای کتاب شرح دادهام.
اگر بخواهم نوروپلاستیستی را به ساده ترین روش ساده سازی نمایم آن را به جابجا کردن آیکونهای گوشی هوشمندی که در دست دارید تشبیه میکنم. بیشتر گوشیهای هوشمند قابلیتی دارند که با فعال کردن آنها آیکونهای روی صفحه نمایش به حالت منعطف درآمده و شما میتوانید آنها را به سادگی جابجا کنید. در گوشی آیفون این حالت با یک وضعیت نمایشی لرزان آیکونها همراه بوده که تصور این انعطاف پذیری را ساده تر میکند.
نوروپلاستیسیتی (انعطافپذیری عصبی) به توانایی مغز برای تغییر و سازگاری در پاسخ به تجارب و محرکها اطلاق میشود. این فرآیند شامل تغییرات در ساختار و عملکرد نورونها، ارتباطات بین آنها و آزادسازی نوروترنسمیترها است. در طول زمان، نوروپلاستیسیتی میتواند مغز را در سطح میکروسکوپی (مثل تغییر در سیناپسها) و در سطح ماکروسکوپی (مثل تغییر در اندازه یا عملکرد بخشهای خاصی از مغز) تغییر دهد.
در مغز کودکان، فرآیند نوروپلاستیسیتی به شکل بسیار فعالی انجام میشود و محیط و تجارب جدید به سرعت میتوانند ارتباطات جدید ایجاد کنند. اما در بزرگسالی، این انعطافپذیری کاهش مییابد. تجربههای نادوگانه چه از طریق مراقبههای طولانی بوده چه مصرف سایکودلیکها و چه رقص سما یا هر روش دیگری میتوانند مغز بزرگسال را به وضعیت انعطافپذیری مشابه با مغز کودک بازگردانند، به گونهای که تجربههای جدید و احساسات عمیق میتوانند به شکلگیری ارتباطات عصبی جدید و تغییرات پایدار در مغز منجر شوند.
افزایش یکبارهی نوروپلاستیسیتی شاید به ظاهر بسیار جذاب و کاربردی به نظر برسد اما اگر با فلسفهی این کتاب آشنا شده باشید متوجه خواهید شد که هیچ چیز مطلق نیست و هر پدیدهای میتواند در عین حال مفید یا مضر باشد. این که شما هریک از آنها را در فضای ذهنی خود به خوب و بد٬ مفید و مضر یا مخرب تقسیم بندی کنید کاملا به خودتان مربوط بوده و همانطور که توضیح دادم حاصل سیستمهای دوگانهی مغزی انسانی ما است.
در ذیل به چند مورد از نتایج افزایش یکبارهی نوروپلاستیسیتی یا انعطالف پذیری عصبی اشاره خواهم کرد:
-تصمیمگیری
اینکه فرد بلافاصله یا با فاصلهی کوتاهی پس از تجربه شروع به تغییرات عجیب و ناگهانی در زندگی میکند بسیار شایع و محتمل است.
میزان این تغییرات بسته به فرد و عمق تجربه کاملا متفاوت است. تصمیمات ناگهانی برای رها کردن و تغییر شغل، تغییرات ناگهانی در سبک زندگی یا رها کردن زندگی مادی و پرداخت به معنویات، رها کردن خانواده یا زندگی زناشویی و بالعکس ازدواج و تشکیل خانواده و بچه دار شدن، استعفا و تغییر شغل، کنار گذاشتن کار و سفر، بخشیدن کلیه دارایی به خیریه همه نمونههایی از تصمیمات ناگهانی و احساسی است که پس از مصرف سایکودلیک بسیار گزارش شده است.
-تعییرات رفتاری و خلقی
پس از مصرف سایکودلیک فرد ممکن است سبک زندگیاش را به یکباره تغییر دهد. بسیاری از افراد مصرف الکل وسیگار را برای همیشه کنار کذاشته اند. روی آوردن به سبزیجات و میوهها و کاهش یا قطع مصرف گوشت نیز به دفعات گزارش شده است.
تغییرات در سبک زندگی فردی، خانوادگی و روابط جنسی و عاطفی نیز پس از این تجربه کاملا طبیعی است.
بالعکس کسانی که بی مهابا دست به مصرف این موارد در شرایط نامساعد مثلا میهمانیها یا به شکل خودسرانه در جمع دوستان در طبیعت میزنند دچار تغییرات رفتاری مخربی میشوند که گاه به بستری شدن فرد در بیمارستان روانی منجر میشود.
جامعه گریزی، رفتارهای پنیک، عدم تعادل بین تصمیمگیریهای منطقی و احساسی از جمله تغییر رفتارها پس از مصرف غیر کنترل شده است.
برخی افراد دست از صحبت کردن و معاشرت میکشند و تا مدتی روابط اجتماعی و خانوادگی را کنار میگذارند.
-تغییر نگرش
معمولا پس از یک تجربه سایکودلیک تغییرات ژرف در نحوهی نگرش به ایدئولوژی و زندگی معنوی فرد رخ میدهد. نحوهی نگرش به دیگران، طبیعت و موجودات زنده میتواند به کلی تغییر کند.
افزایش مهربانی، همدلی، دهش، نوع دوستی و طبیعت دوستی مثالهایی از این تغییرات است.
از سمت دیگران عدم توانایی فرد در برقراری تعادل میتواند باعث تصمیمات ناگهانی مثل تغییر دین یا ایدئولوژی، مذهبی شدن به یکباره، روی آوردن به عبادت بیش از حد، شرکت در دورههای عرفانی و مذهبی یا رها کردن مدیتیشن های روزانه و تصمیمات مشابه که همانند سایر تصمیمات ناکهانی میتواند مخرب بوده و در مدت کوتاه پشیمانی به بار آورد.
-توهم خودبرتر بینی
برخی افراد پس از مصرف سایکودلیک دچار توهماتی نظیر توانایی ذهنی قوی، اعتماد به نفس کاذب، احساس خدایی، توانایی درمانگری، توانایی تغییر دنیا، ساخت ایدئولوژی جدید و راه انداختن پیرو یا تدریس مذهبی و معنوی میشوند.
این افکار موهومی غیرواقعی و همانند سایر افکار احساسی، نابالغانه و گذرا هستند.
اگر هر شخصی پس از مصرف یک ماده سایکودلیک قدرت خدایی پیدا میکرد یا درمانگر و مرشد میشد الان دنیا پر بود از میلیونها نمونهی مشابه.
-احساس دور ماندن از منشا
بسیاری افراد پس از اتمام تجربه در روزهای بعد احساس دور افتادگی شدید از خدا، کائنات یا منشا خود میکنند. این تجربه گاه آنچنان عمیق است که میخواهند آن را بارهای بار تجربه کنند و همان آرامش و لذت عمیق را داشته باشند.
این فکر میتواند یک دام بسیار خطرناک باشد چرا که به راحتی میتواند فرد را به سمت دست کشیدم از خانواده، شغل، زندگی عادی و حتی خودکشی به هدف رسیدن به منشا سوق دهد.
برخی نیز برای فرار از واقعیت دست به مصرف مداوم اعتیاد گونه میزنند که به کل خود را از زندگی طبیعی ساقط میکنند.
مصرف مداوم باعث مرگ ذهنی فرد و منفکشدن او از واقعیت میشود. فرد دیگر قادر نخواهد بود نیازهای جسمی خود را تامین کند و به یک مردهی متحرک که باری است بر دوش دیگران تبدیل میگردد.
در پایان، باید به این نکته توجه کرد که مصرف سایکودلیکها، حتی با وجود تمام یافتهها و تحقیقات انجامشده، همچنان موضوعی بسیار پیچیده و نیازمند آگاهی و احتیاط است. این مواد نه تنها میتوانند درک و تجربههای ما از خود و جهان اطراف را به شکلی عمیق تغییر دهند، بلکه ممکن است در صورت عدم آمادگی یا مصرف نادرست، عواقب جدی و گاه جبرانناپذیری را به همراه داشته باشند.