1. سیستم عصبی و تجربهی نادوگانگی
تجربهی نادوگانگی، که در بسیاری از سنتهای معنوی و فلسفی توصیف شده، حالتی است که فرد از تمایزها و دوگانگیهای ذهنی فراتر میرود و حس یگانگی و اتصال با همهی هستی را تجربه میکند. نوروساینس این تجربه را به تغییرات در فعالیت مغز مرتبط میداند.
2. بخشهای کلیدی مغز درگیر در تجربهی نادوگانگی
a. قشر پیشپیشانی (Prefrontal Cortex)
قشر پیشپیشانی جانبی (lateral prefrontal cortex) بخشی از مغز است که نقش مهمی در خودآگاهی، تفکر تحلیلی، و تصمیمگیری دارد. این بخش مسئول ایجاد مرزهای ذهنی و تحلیلهای منطقی است که به ما کمک میکند جهان را به صورت دوگانه درک کنیم. در تجربههای نادوگانگی، فعالیت این بخش به طور موقت کاهش مییابد، و فرد حس میکند از تفکرات تحلیلی و محدودیتهای خودآگاهانه رها شده است.
b. قشر سینگولیت قدامی (Anterior Cingulate Cortex)
این بخش در پردازش احساسات و تنظیم توجه نقش دارد. در لحظات عمیق معنوی یا مراقبه، قشر سینگولیت قدامی ممکن است به کاهش تضادهای درونی و افزایش حس پذیرش کمک کند. فعالیت این بخش همچنین میتواند بر کاهش حس جداافتادگی و افزایش حس اتصال تأثیرگذار باشد.
c. شبکه پیشفرض مغز (Default Mode Network – DMN)
شبکه پیشفرض مغز مجموعهای از نواحی است که در حالت استراحت مغز فعال میشوند و با تفکر خودبازتابی، برنامهریزی آینده، و بازنگری تجربیات گذشته مرتبط هستند. مطالعات نشان دادهاند که در حالتهای مراقبه عمیق یا تجربههای نادوگانگی، فعالیت این شبکه کاهش مییابد. این کاهش میتواند منجر به از بین رفتن حس «من» جداگانه و تجربهی یکپارچگی با محیط شود.
3. نوروترنسمیترهای دخیل
a. سروتونین (Serotonin)
سروتونین نقش مهمی در تنظیم خلق و خو و تجربههای معنوی دارد. بسیاری از تجربههای نادوگانگی به تغییر در سطح سروتونین مرتبط هستند، بهویژه در افرادی که مراقبههای عمیق انجام میدهند یا تجربیات عرفانی را گزارش میکنند. افزایش فعالیت گیرندههای سروتونین میتواند به کاهش مرزهای شخصی و افزایش حس یگانگی کمک کند.
b. دوپامین (Dopamine)
دوپامین معمولاً با پاداش و لذت مرتبط است، اما در تجربههای نادوگانگی، میتواند به ایجاد حس شدید حضور در لحظه و شادی عمیق منجر شود. این نوروترنسمیتر ممکن است در تجربههای عرفانی نقش تقویتی ایفا کند و به حس شادی و اتصال عمیق با دیگران و طبیعت دامن بزند.
c. اکسیتوسین (Oxytocin)
اکسیتوسین، که به «هورمون عشق» معروف است، میتواند حس اعتماد و پیوند را تقویت کند. برخی پژوهشها نشان میدهند که افزایش سطح اکسیتوسین میتواند به حس یگانگی و کاهش حس جدایی کمک کند، و این امر به تجربهی نادوگانگی نزدیکتر میشود.
4. تغییرات فیزیولوژیکی در مغز
در تجربههای نادوگانگی، اسکنهای مغزی نشان میدهند که نواحیای که معمولاً در تعریف مرزهای بین خود و دیگران فعال هستند، مانند قشر آهیانهای (Parietal Cortex)، کاهش فعالیت را تجربه میکنند. این کاهش باعث میشود فرد حس کند که مرزهای میان او و جهان از بین رفتهاند.
منابع علمی
• Brewer, J. A., & Garrison, K. A. (2014). The Neuroimaging of Meditation and Mindfulness. Mindfulness, 5(1), 53–62.
این مقاله به بررسی تغییرات مغزی مرتبط با مراقبه و تجربههای عمیق معنوی پرداخته و به نقش شبکه پیشفرض مغز اشاره میکند.
• Nour, M. M., Evans, L., Nutt, D., & Carhart-Harris, R. L. (2016). Ego-Dissolution and Psychedelics: Validation of the Ego-Dissolution Inventory (EDI). Frontiers in Human Neuroscience, 10, 269.
این مطالعه تأثیر کاهش فعالیت شبکه پیشفرض مغز بر تجربههای یگانگی و از بین رفتن حس «من» را بررسی میکند.
• Newberg, A. B., & d’Aquili, E. (2000). The Neuropsychology of Religious and Spiritual Experience. Journal of Consciousness Studies, 7(11-12), 251–266.
این تحقیق به سازوکارهای عصبی تجربههای معنوی پرداخته و توضیح میدهد که چگونه نواحی مختلف مغز در تجربهی نادوگانگی درگیر میشوند