خودآگاهی
در این اپیزود از ژرفا، به مفهوم «هوشیاری» و تأثیر تمرکز و توجه بر تجربههای ذهنی پرداخته میشود. با بررسی علمی و فلسفی، نشان میدهیم چگونه تغییر در تمرکز ذهن میتواند احساسات و ادراکات ما را دگرگون کند. این تجربه، درک ما از مرزهای آگاهی را به چالش میکشد و دیدگاه تازهای از هوشیاری به ما ارائه میدهد.
- انتشار با ذکر نویسنده و منبع باعث افتخار ما خواهد بود.
- توصیه میشود اپیزودهای ژرفا به ترتیب گوش داده شوند.
نویسنده:
منابع ژرفا:
نسخه انگلیسی:
خودآگاهی
نسخه ی متنی اپیزود:
کلمهی consciousness در زبان فارسی ترجمهی دقیقی ندارد. این بدین معنی است که ما برای توضیح آن از کلمات درستی استفاده نمی کنید. خودآگاهی و هشیاری ترجمههای دقیقی برای این کلمه محسوب نمیشود اما من به شکل جایگزین پذیر به فراخور از کلمهی هوشیاری و کانشسنس استفاده خواهم کرد. کلمهی خودآگاهی که من در این بخش استفاده میکنم ارتباطی به نظریه ذهن و اینکه ما متوجه باشیم وجود داریم و بتوانیم در آینه خودمان را تشخیص دهیم ندارد بلکه هرجایی که من از کلمهی خودآگاهی و هشیاری صحبت کردم مقصود همان Consiousness است که به تفصیل آنرا شرح خواهم داد.
کلمهی consciousness از زبان لاتین ریشه گرفته است. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است:
1. “con-” به معنای “با” یا “همراه”.
2. “scire” که به معنای “دانستن” است.
این ترکیب به معنای “باهم دانستن” یا “دانش مشترک” بوده و در گذر زمان به مفهوم “آگاهی” یا “هوشیاری” تبدیل شده است. در انگلیسی، این کلمه به تدریج به معنای توانایی ادراک و آگاهی از خود و محیط پیرامون، و داشتن تجربههای ذهنی، تکامل یافته است.
تعریف کانشسنس توسط افراد مختلف و دورانهای مختلف کاملا متفاوت است و هم اکنون تعاریفی که دانشمندان و فلاسفه از آن ارائه می کنند کاملا متفاوت بوده و بسیار جای بحث دارد.
همانطور که همه چیز در این کتاب به شکل یک طیف بررسی میشود از نظر من نیز این کلمه باید به شکل طیف تعریف و استفاده شود
من در دوران دانشجویی کارهای مختلفی انجام دادم از جمله فروش کارتهای اینترنتی. برای کسانی که اطلاعای ندارند قبل از اینکه اینترنت به شکل مودمهای DSL خانگی و Cellular network در گوشیهای همراه عرضه شود به شکل کارتهای اینترنتی بود که حاوی شماره تلفن٬ نام کاربری و رمز عبور بود و شما میتوانستید از طریق مودمهای Dial Up و این اطلاعات به اینترنت متصل شوید. این کار درآمد چندانی برای من نداشت چون من به عنوان بازاریاب برای شرکتهای دیگر فعال میکردم. و
کار بعدی که شروع کردم اسمبل کردن قطعات کامپیوتر و سرهم کردن کامیپوترهای مناسب برای شرکتهای و سازمانها بود که بعد ها به خدمات پشتیبانی رایانهای تغییر کرد. من به مراکز خرید قطعات کامپیوتری که در آن زمان پاتوق من و چند نفر از دوستانم بود میرفتم و قطعاتی همچون سی پی یو٬ مادر بورد و کارت گرافیک و کارت صدا و رم ,هارد دییسک را از فروشندگان مختلف میخریدم و خودم آنها را سرهم میکردم و داخل یک Case کامپیوتر میگذاشتم.
زمانی که شما Mother Board را به Power کیس متصل میکنید و سپس دوشاخه را به برق میزنید جریان برق در مادر بورد برقرار شده و به سی پی یو میرسد. در این شرایط شما نه کارت گرافیک دارید که چیزی را به شما نشان دهد٬ نه کارت صدا دارید که چیزی بشنوید نه حتی مودمی که به شبکه متصل شوید و از همه مهمتر رم و هارد دیسک هم وجود ندارند که به عنوان حافظه عمل کنند. در این شرایط معمولا شما بوق های متفاوتی را مبنی بر موجود نبودن این قطعات از مادربورد میشنیدید و متوجه میشدید یک جای کار ایراد دارد. زمانی که حافظهی رم و هارد دیسک را قرار میدادید و کارت گرافیک را متصل میکردید کامپیوتر برای اولین بار بوت می شد و شما مراحل نصب سیستم عامل را از طریق سی دی یا دی وی دی جلو میبردید.
حال فرض کنید شما سیستم عامل را نصب کردید و مجددا کارت گرافیک و کارت صدا را جدا کنید و سپس کامپیوتر را مجددا راه اندازی کنید.
در این شرایط اگر طراحی مادر بورد به شکلی باشد که بدون کارت گرافیک بوت شود کامپیوتر شما شروع به کار خواهد کرد ولی شما به دلیل نداشتن کارت گرافیک و احتمالا متصل نکردن ماوس و کیبرد هیچ ورودی نمیتوانید به کامپیوتر بدهید.
البته همهی این توضیحات برای مادربوردیه کهکارت گرافیک آنبورد نداره
این توضیحات شمارا یاد مثالی که در بخش ذهن و پیشزمینههای ذهنی زدم نمیاندازد؟ اگر جوابتان خیر هست هیچ مشکلی نیست. کمی صبر کنید تا موضوع برایتان روشن شود.
اگر شما قدرت بینایی٬ شنوایی٬ لامسه و چشایی و حس بدنی که باعث می شود شما بدنتان را احساس کنید را به یکباره از دست بدهید چه اتفاقی میافتد. شما بیهوش نیستید ولی هیچ اطلاعات ورودی یا به زبان این کتاب هیچ محتوایی از خارج وارد ذهن شما نمی شود.
شما در چه حالتی کامپیوتر خود را روشن فرض میکنید؟ اگر کارت صدا و کارت گرافیک و ماوس و کیبور را جدا کنیم باز هم روشن است؟
جواب من مثبت است.
اگر هارد دیسک و حافظهی موقت رم را جدا کنیم چطور؟
حالا اگر سی پی یو را از مادر بورد جدا کنیم و مجددا پاور کیس را روشن کنیم چطور؟
جریان برق وارد مادر بورد شده و کامپیوتر بی خاصیت شما روشن میشود! آیا میتوانید بگویید که کامپیوترتان روشن است؟ جواب این است که بستگی دارد شما روشن بودن را چطور تعریف کنید.
حتی اینکه در صورت متصل نبودن ماوس و کیبورد و کارت گرافیک چه بوقی از مادربورد شنیده شود یا اصلا بوقی شنیدن شود یا خیر نیز تنظیم پیشفرض کارخانه بر روی این مادربورد بوده و بسته به مدل و کارخانه سازنده متفاوت است. این تنظیمات مدام در حال تغییر بوده و حتی استاندارهایی برای آن بوجود آمده که همهی شرکتهای تولید کننده بعدها مجبور شدند از آنها پیروی کنند.
برگردیم به مغز عزیزمان. اگر شما تمام حواس چندگانه را که اطلاعات ورودی از محیط اطراف فراهم میکنند را به روشهای مختلفی که وجود هم دارند مختل کنید بازهم کاملا هوشیار هستید و افکار و احساسات میتوانند در فضای آگاهی شما ظهور کنند. حال اگر با روشی ظهور افکار و احساسات رو هم متوقف کنیم که با محدود کردن DMN یا Default Mode Network و همچنین کاهش فعالیت بادامه Amigdala با روش های مختلف تا حدی امکان پذیر بوده شما در حالی که هشیار هستید٬ تجربهی کاملا متفاوتی را خواهید داشت.
حال سؤال اینجاست که آیا شما هشیار هستید یا خیر؟ آیا هشیار بودن نیاز به ورودیهای حسی داشته یا صرف اینکه شما بیهوش نباشید هشیار هستید؟
آیا حیوانات و گیاهان و باکتریها و ویروسها موجودات هشیار و conscious ای هستند ؟
آیا ما در حین خواب هشیار و خودآگاه هستیم؟
دقیقا مرز بین هشیاری و ناهشیاری کجاست؟
این سوالات هرچند ساده به نظر میرسند پاسخ به آنها بسیار پیچیده بوده و بر حسب کانتکست گفتگو متفاوت خواهد بود.
خواب مراحل مختلفی دارد که ما در هر مرحله سطوح متفاوتی از هشیاری را تجربه میکنیم بنابراین نمیتوان به این سوال پاسخ صریحی داد که ما در حین خواب کانشس هستیم یا خیر.
اصلا یک سوال دیگر این است که خود تعریف بیهوشی چیست؟ آیا بیهوشی قبل از عمل جراحی که معمولا فرد هیچ چیز خاصی را پس از آن به خاطر نمیآورد نیز باعث از کار افتادن مغز میشود؟
بیهوشیهای پیش از جراحی معمولا روی انتقال دهندههای عصبی ( Neurotransmitter ) تاثیر گذاشته و فعالیت آنها ره به شکل قابل توجهی کاهش میدهد و فرد وارد وضعیت ذهنی میشود که ما آن را بیهوشی مینامیم.
در زمان بیهوشی عمومی، چندین ناحیه مهم مغز از جمله قشر پیشپیشانی، تالاموس، هیپوکامپ، قشر حسی-پیکری، و مخچه به طور موقت مختل میشوند. این نواحی برای حس درد، حافظه، و حرکت ضروری هستند و مهار آنها باعث میشود که فرد در طول جراحی هیچ تجربهی آگاهانهای نداشته باشد. از طریق مهار نوروترنسمیترهای تحریکی و تقویت نوروترنسمیترهای مهاری، بیهوشی به طور مؤثر این فرایندها رو مختل میکند.
در منابع انتهای کتاب میتوانید توضیحات دقیق نوروساینسی خواب و بیهوشی عمومی را مطالعه کنید.
حال برگردیم به سراغ سؤالات. با تمام این تفاسیر. هوشیاری یا Consiousness دقیقا چیست؟
ما انسانها گاه فراموش میکنیم که زبان را خودمان اختراع کردیم و زمانی هم اختراعش کردیم که هیچ اطلاعات دقیق علمی امروزی وجود نداشته. درست است که زبان یک فرایند پویا است که مدام کلمات در آن خلق میشوند و تغییر کاربرد پیدا میکنند ولی لزوما اگر کلمهای وجود داشته باشد بدین معنی نیست که ما باید سرسختانه به دنبال پیدا کردن معنی کلمه و توضیح علمی آن باشیم. هشیاری٬ خودآگاهی یا Consiousness نیز یکی دیگر از این کلمات است که اتفاقا کلمهی بسیار قدیمی و پر کاربردی است ولی میتوان آنرا به صدها طیف مختلف و مراحل و انواع تقسیم کرد و از آن تفاسیر مختلف کرد.
من وقتی در فضای کاری ام راجع به این کلمه با افراد مختلف با تخصصهای متفاوت صحبت کردم متوجه شدم که گویا ما در مورد یک چیز صحبت نمیکنیم.
درک هریک از ما نیز بسته به پیشزمینههای ذهنی از جمله ژنتیک و محیط و تجربههای زیسته و نظام های باورمند کاملا متفاوت است.
اگه با چراغ قوه کار کرده باشید، البته قبل از زمانی که فلش گوشی چراغ قوه رو منقرض کنه قطعا میدونید که اکثر چراغ قوهها یک تنظیم کننده دارن برای تمرکز نور به صورت نقطهای و به صورت باز که به شما کمک میکنه نور رو روی یک نقطه متمرکز کنید یا اونو پخش کنید که فضای بیشتری رو روشن کنه. قطعا زمانی که شما نور رو پخش میکنید از شدت نور کاسته میشه.
میشه توانمندی تمرکز مغز انسان رو به این چراغ قوه تشبیه کرد. زمانی که شما روی یک موضوع تمرکز میکنید انگار پیچ چراغ فوه رو چرخوندید و تمرکز رو به حداکثر رسونیدید.
نور افکنهعیی که در صحنهیتئاتر هم استفاده میشه همینطوری کار میکنم. نور رو روی یک فرد خاص که در حال اجرای تئاتر هست متمرکز می کنن.
اگر شما توامندی استفاده از نور متمرکز رو از دست بدید و همیشه نور پخش شدهی باز داشته باشید این معنیش اینه که همه جارو میبینید ولی با کمترین شدت نور و کمترین تمرکز.
ذهن ما برای اینکه بتونه یک وظیفه رو تمام و کمال انجام بده نیاز داره روی یک محتوا تمرکز کنه و محتواهای دیگه که مدام در حال ظاهر شدن هستند مثل افکار و صداها و تصاویر در پس زمینه رو کمرنگ کرده یا کاملا نادیدشون بگیره. دقیقا مثل نورافکنی که نور رو روی یک فرد متمرکز کرده و شما دیگه به سایر حضار و بازیگران توجه نمیکنید.
حالا تصور کنید شما از این بخش از چراغ قوه ذهنتون دیگه استفاده نمیکنید تا جایی که کمکم زنگ میزنه و از کار میفته و شما یه چراغ قوه دارید که فقط نور باز داره. این چراغ قوه میتونه براتون روشنایی کمی فراهم کنه ولی نقاط تاریک رو روشن نمیکنه و نمی تونید باهاش فاصله های دور تر رو روشن کنید فقط جلوی پاتونو روشن می کنید بتونید چند قدم راه برید.
فرض کنید در حال گوش دادن به این اپیزود یا خوندن این کتاب هستید و فکری وارد ذهنتون میشه یا یک نوتیفیکیشن دریافت میکنید. ذهنی که توامندی تمرکز دارن میتونه محتوای جدید ظاهر شده رو نادیده بگیره و به کار قبلیش ادامه بده تا زمانی که وظیفه تموم بشه ولی اگر با ظهور هر محتوا شما وظیفه رو رها کنید و برید سراغ اون هیچ وظیفه ای رو نمیتونید به پایان برسونید.
زمانی که در حال استفاده از شبکههای اجتماعی هستید تصاویر جذاب متفاوت و متعدد در هر ثانیه. یا ویدیوهای کوتاه که در هر دقیقه چند بار تغییر میکنن در فضای آگاهی شما ظاهر میشن
مغز شما برای پردازش عکس جدید که به عکس قبلی ارتباطی هم نداره٬ باید نورافکن تمرکز رو از موضوع قبلی برداشته و روی موضوع جدید قرار بده. این کار با سرعت بالایی انجام میشه چون شما مدام در حال اسکرول کردن هستید بنابراین بخشی از مغز که این توامندی یعنی سوئیچ کردن بین وظایف مختلف و دور ریختن وظیفهی درحال انجام هست رو تقویت کرده و قابلیت دیگه که موندن روی وظیفه کنونی و نادیده گرفتن محتواهای جدید رو از دستمیده.
برای اینکه تصور کنید چه اتفاقی داره توی مغزتون میفته صحنهی نئاتری رو تصور کنید که نورافکن توی هر ثانیه مدام از یک نقطهی صحنه روی نقطهی دیگش میره و بقیه صحنه تاریکه تاریکه. واضحه که شما هیچیزی رو نمیتونید متوجه بشید چون در هر ثانیه داره نورافکن جابجا میشه.
یک تمرین ساده که میتواند نحوه کارکرد نورافکن توجه را برایتان روشنتر کند: دفعه بعدی که در جمعی بودید و چند نفر بهطور جداگانه درباره موضوعات مختلف صحبت میکردند، سعی کنید بدون اینکه سر خود را برگردانید یا نگاهتان را معطوف کنید، توجهتان را از صحبتهای مخاطب خود به گفتگوی میان دو نفر دیگر منتقل کنید. بار دیگر، این کار را با چرخاندن سر و نگاه انجام دهید. این فرایند علاوه بر اینکه سرگرمکننده است، به شما نشان میدهد که توانایی ذهن برای تغییر تمرکز چقدر جالب هست.
تمرین ساده دیگری که به این پدیده کمک میکند، مدیتیشن اسکن بدن است که احتمالاً تاکنون چندین بار انجام دادهاید. هنگامی که چشمان خود را میبندید یا حتی با چشمان باز، توجهتان را به نقاط مختلف بدن معطوف میکنید، نورافکن توجه ذهن بر آن نواحی میتابد و باعث میشود که در آن قسمت احساس متفاوتی را تجربه کنید. در زبان روزمره نیز گاه از «رفتن انرژی» به بخشهایی از بدن یا «تجمع انرژی» در نقاط خاص صحبت میشود و آن را به عناوینی همچون چاکرا و انرژی به خوردتان میدهند.
از منظر علم نوروساینس، چنین تصوری رد میشود. در واقع، نه انرژی به جایی منتقل میشود و نه در نقطهای تجمع پیدا میکند؛ بلکه ما با یک سیستم عصبی پیچیده متشکل از میلیاردها نورون مواجه هستیم که با کمک واکنشهای شیمیایی موسوم به پتانسیل عمل Action Potential جریان الکتریکی را ایجاد کرده و از طریق انتقالدهندههای عصبی Neurotransmitters مثل دوپامین٬ سروتونین و استیلکالین، پیامها را به سراسر بدن ارسال میکنند.
اینکه چرا بسیاری از انسانها به اینگونه تعابیر علاقه پیدا میکنند را اگر از ابتدا با من همراه بوده باشید کاملا درک میکنید. سادهسازی، نظامهای باوری و سطحی نگری و بسیاری عوامل دیگر در پیشزمینههای ذهنی و جریانهای مخالف علم به شکل پیچیدهای میتوانند باعث اینگونه جهتگیریها شوند. پر واضح است که فردی که در خانواده و جامعهای رشد پیدا کرده که به همهی سؤالات او پاسخهای سطحی و تخیلی ساده شده داده شده توجیحاتی مثل انرژی و چاکرا را به توضیحات که من ارائه میکنم و توضیحات علمی دقیق انتهای کتاب ترجیح میدهد.
زمانی که شما توجهتان را به یک بخش از بدنتان معطوف میکنید، شبکههای عصبی مرتبط با آن ناحیه فعالتر میشوند. این فرایند در علم نوروساینس به عنوان توجه انتخابی شناخته میشود و باعث میشود نواحی خاصی از مغز، به ویژه قشر سوماتوسنسوری که مسئول پردازش حس بدن است، فعالیت بیشتری پیدا کند.
به عبارت دیگر، تمرکز بر یک ناحیه از بدن باعث افزایش فعالیت نورونی در نواحی مغزی مرتبط با آن بخش میشود که این افزایش فعالیت میتواند موجب تقویت احساسات حسی در آن قسمت شود.
برای مثال، وقتی توجهتان را به دست خود معطوف میکنید، نورونهای مرتبط با این ناحیه در مغز فعالتر میشوند و ممکن است احساس گرما، سنگینی، یا حتی ارتعاش در دستتان تجربه کنید. این احساسات واقعیت فیزیکی ندارند، بلکه نتیجه پردازش مغزی و تمرکز ذهنی هستند که باعث میشود بهطور موقت حساسیت آن ناحیه افزایش یابد.
توجه به یک ناحیه خاص از بدن، حتی میتواند درک درد را نیز تغییر دهد. مثلاً، تمرکز بر یک ناحیه دردناک در برخی موارد میتواند شدت درد را افزایش دهد، در حالی که تمرکز روی بخش دیگری از بدن میتواند موجب کاهش احساس درد شود. این پدیده به مکانیسمهای توجهی و شناختی در مغز مرتبط است که تجربه حسی ما را تحت تأثیر قرار میدهند.
اینکه توجه به ناحیه خاصی از بدن باعث تغییراتی در ادراک حسی میشود، نشاندهنده اهمیت نقش ذهن و توجه در تجربههای بدنی است. مغز ما بهعنوان مرکز پردازش اطلاعات و تولید ادراکات، قادر است حتی بدون وجود تغییرات واقعی در بدن، احساسات و تجارب متفاوتی را بر اساس تمرکز توجه ایجاد کند.
این توانایی مغز در تغییر تجربه حسی و ایجاد احساسات جدید تنها با معطوف کردن توجه، به مفهوم انعطافپذیری عصبی یا پلاستیسیتی نورونی Neuroplasticity مرتبط است که در انتهای کتاب به تفصیل توضیح داده شده است. انعطافپذیری عصبی به قابلیت مغز برای تغییر و بازسازی شبکههای عصبی خود، به ویژه در پاسخ به تجربیات و تمرینات جدید، اشاره دارد.
زمانی که فرد به طور مداوم تمرکز خود را بر بخشهای خاصی از بدن معطوف میکند، شبکههای عصبی مرتبط با آن نواحی به مرور تغییراتی را تجربه میکنند و ارتباطات عصبی تقویت میشوند.
این فرآیند دقیقاً همان چیزی است که در تکنیکهای مدیتیشن به کار میرود. این پدیده به دلیل تغییرات فیزیولوژیکی در مغز، بهخصوص در نواحی مرتبط با کنترل توجه، مانند قشر جلوی مغز (prefrontal cortex) و ناحیهای به نام cingulate cortex که در تنظیم توجه نقش دارد، رخ میدهد و نشان میدهد که مغز ما تا چه اندازه قادر به تغییر و بازسازی ساختارهای عصبی خود است. این سازگاریها٬ بیانگر این موضوع است که ذهن ما میتواند با تمرین و تکرار، توانمندیهای جدیدی را کسب کند و به طرز چشمگیری بر کیفیت زندگی و مهارتهای شناختی ما تأثیر بگذارد.