پرش لینک ها

ذهن و فضای آگاهی

در این اپیزود به مفهوم “فضای ذهنی” می‌پردازیم. همچنین، تفاوت بین ذهن به عنوان محصول کارکرد مغز و سیستم عصبی و “فضای آگاهی” را توضیح می دهیم و موضوعاتی دیگری را شامل پردازش حواس پنجگانه در مغز، تجربه‌های ذهنی مانند افکار و احساسات و نقش پیش‌زمینه‌ی ذهنی در شکل‌گیری این تجربیات مورد بحث قرار می دهیم.
این اپیزود به شما بینش‌های جدیدی در مورد رابطه بین ذهن و بدن و نحوه تعامل آن‌ها ارائه می‌دهد.

  • انتشار با ذکر نویسنده و منبع باعث افتخار ما خواهد بود.
  • توصیه می‌شود اپیزودهای ژرفا به ترتیب گوش داده شوند.

نسخه انگلیسی:

ژرفا (Wisdorise)

تلگرام

Telegram

کست باکس

Castbox

اپل پادکست

Apple Podcast

اسپاتیفای

Spotify

ذهن و فضای آگاهی

لینک های مرتبط با اپیزود:

نسخه ی متنی اپیزود:

در تمام مطالب این فصل، منظور من از ذهن همون محصول کارکرد و پردازش مغز و سیستم عصبیه که معادل کلمه‌ی “Mind” در زبان انگلیسیه و از ریشه‌ی یونانی “Mens” گرفته شده. هر چیزی که توسط حواس درک می‌شه در مغز پردازش می‌شه و بنابراین بخشی از ذهن محسوب می‌شه.

منظور از فضای ذهنی، ذهن بدون محتواست. ممکنه در خلال این اپیزود از عبارت “فضای آگاهی” هم استفاده کنم.

اگر هر فکر، احساس، تصویر، صدا، بو، طعم‌هایی که تجربه می‌کنیم رو به نوعی محتوا در نظر بگیریم، فضای آگاهی بستریه برای پدیدار شدن این محتوا.

واضحه که مفهوم ذهن و فضای آگاهی به صورت ملموس و فیزیکی وجود نداره و فقط برای توضیح موضوع استفاده می‌شه.

ذهن در بر گیرنده‌ی تمام ادراک ما از طریق حواس پنجگانه، مجموعه‌ی عقاید و باورها، خاطرات و محتوای حافظه‌ست. همچنین تمام تجربیاتی که ما احساسات می‌نامیم هم در فضای آگاهی ظاهر می‌شن و بخشی از ذهن ما رو تشکیل می‌دن.

از اونجایی که تجربه‌ی داشتن جسم هم توسط مغز پردازش می‌شه، بنابراین تجربه‌ی لذت و درد هم در فضای آگاهی ظاهر شده و بخشی از ذهن ماست. پس جسم و ذهن دو مقوله‌ی جدا از هم نیستن بلکه تجربه‌ی داشتن جسم و هر چیزی که با جسم تجربه می‌شه در فضای ذهنی رخ می‌ده. منظور من این نیست که داشتن جسم توهمه، بلکه تلاشی برای توضیح چیستی ذهنه.

وقتی چشمانتون رو می‌بندید، نمی‌تونید جسم خودتون رو ببینید. این به این معنی نیست که جسم ندارید بلکه به این معنیه که وجه بصری از فضای آگاهی حذف شده. در حقیقت یکی از منابع فراهم‌ کننده‌ی آگاهی که بیناییه، حذف شده و تمرکز از روی وجه بصری آگاهی برداشته شده. به همین ترتیب، اگه قدرت شنوایی، بویایی و لامسه‌تون رو از دست بدید، نه می‌تونید بشنوید، نه استشمام کنید و نه درکی از بوها و مزه‌ها داشته باشید. در چنین شرایطی که تمام ورودی‌های حواس پنجگانه مختل شدن، کماکان اطلاعات قابل توجهی در فضای آگاهی می‌تونه ظاهر بشه. شما بیهوش نیستید و توانایی اندیشیدن دارید. بنابراین افکار در فضای آگاهی شما ظاهر می‌شن. همچنین می‌تونید خشم، ترس، اضطراب و همه‌ی احساسات دیگه رو تجربه کنید.

کافیه یک‌بار با چشمان بسته تمرین ذهن آگاهی کرده باشید تا به این درک برسید که افکار بدون وقفه در فضای آگاهی به صورت زنجیروار ظاهر می‌شن. این افکار می‌تونن باعث خشم، نفرت، یأس و بی‌قراری شما بشن. می‌تونن شما رو حسود، شرمسار یا پشیمان کنن یا باعث شادی و شعف و هیجان‌زدگی‌تون بشن. همچنین می‌تونید این احساسات رو در جسمتون احساس کنید. مثلاً فکری که باعث خشمگین شدن شما شده، ضربان قلبتون رو افزایش می‌ده و می‌تونه باعث انقباض عضلانی یا تغییر در ریتم تنفستون بشه. به همین ترتیب، هیجان‌زده شدن یا فعالیت فیزیکی هم می‌تونه اثرات مشابهی روی بدن شما داشته باشه. اونچه این دو رو از هم متفاوت می‌کنه، پیش‌زمینه‌ی ذهنی یا همون کانتکست (Context) هست.

از اونجایی که درک پیش‌زمینه‌ی ذهنی خیلی مهمه، توی بخش بعد به این موضوع می‌پردازم.

حالا شرایطی رو تصور کنید که علاوه بر حواس پنجگانه، جسم شما کاملاً فلجه و نمی‌تونید جسمتون رو احساس کنید. به عبارتی، شما نه تنها در تاریکی و سکوت مطلق هستید، بلکه نمی‌تونید جسمتون رو احساس کنید یا حرکت بدید. در این شرایط، کماکان افکار و احساسات در فضای آگاهی ظاهر می‌شن بدون اینکه وجه بصری، شنیداری و لامسه و حرکتی اطلاعات تکمیلی به این محتوا اضافه کنن.

از زاویه‌ی دید دیگران، شما یک جسم بی‌حرکت هستید ولی از زاویه‌ی اول شخص که فضای آگاهی شماست، شما یک فضای بدون مرز تاریک و ساکت هستید که افکار درونش ظهور می‌کنن.

اگه ظهور افکار متوقف بشه، شما در کمال بیداری و هوشیاری می‌تونید فضای مطلق بدون مرز و بی‌منتهای آگاهی رو تجربه کنید.

در تمام بخش‌های ژرفا، همه چیز از زاویه‌ی اول شخص بررسی می‌شه. منظور از زاویه‌ی اول شخص، زاویه‌ی دید فرد تجربه‌کننده‌ست. زاویه‌ی دیگر شخص به این معنیه که ما فرد دیگری غیر از خودمون رو بررسی کنیم. وقتی ما یک انسان رو از زاویه‌ی دیگر شخص بررسی می‌کنیم، اون فرد رو به‌عنوان یک شی که در حال حرکت و تأثیرگذاری و تأثیرپذیری از محیط اطرافشه می‌بینیم.

ما انسان‌ها در سال‌های نخستین زندگی‌مون فقط قادریم جهان رو از زاویه‌ی اول شخص نگاه کنیم و رفته‌رفته با رشد مغز و توانمندی‌های تجسم و خودآگاهی، یاد می‌گیریم چطور از نگاه دیگران خودمون رو ببینیم. بیشتر حیوانات، تا جایی که می‌دونیم، فقط قادرن از زاویه‌ی اول شخص به جهان نگاه کنن و تصویر دیگر شخص براشون بی‌معنیه. این توانمندی در انسان، زیربنای بسیاری از دستاوردهاشه.

ما به آهستگی متوجه میشیم اونچیزی که از طریق حواس خودمون دریافت می‌کنیم و بهش جهان پیرامون می‌گیم، در مقابل حرکت‌های ما عکس‌العمل نشون می‌ده.

مادر و پدر در مقابل خنده و گریه‌ی ما عکس‌العمل‌های متفاوتی نشون می‌دن، حیوانات و حشرات فرار می‌کنن، اجسام می‌افتن و بعضی چیزها باعث بوجود آمدن حالتی ناخوشایند به نام درد در ما می‌شن. رفته‌رفته می‌فهمیم که موضوع به اینجا ختم نمی‌شه. چیزهایی در این جهان پیرامون نسبت به ظاهر ما شامل چهره، بدن و پوشش و همچنین رفتارهای ما شامل حرکت، زبان و زبان بدن و چهره هم عکس‌العمل نشون می‌دن و این‌چنین احساس داشتن خویشتن در ما شکل می‌گیره.

با گذشت زمان، نه تنها نتیجه‌گیری می‌کنیم که “من می‌تونم محیط اطرافم رو تا حدی کنترل کنم”، بلکه شروع به مشاهده‌ی این خویشتن ساختگی از زاویه‌ی دیگر شخص می‌کنیم و سعی در قضاوت خود از این زاویه دید می‌کنیم.

مشخص کردن زاویه نگاه در صحبت فلسفی خیلی مهمه، چرا که وقتی انسان رو از زاویه‌ی دیگر شخص ببینیم، ناچار محدود به رفتار اون می‌شیم و این ما رو از حوزه‌ی فلسفه به حوزه‌های علوم اجتماعی سوق می‌ده. اگر تغییرات فیزیولوژیک رو هم در حوزه‌ی پزشکی و علوم اعصاب بررسی کنیم، در بهترین حالت به کمک آزمایش‌ها و اسکن‌ها و سنسورهای مختلف قادر به جمع‌آوری اطلاعاتی از فیزیولوژی خواهیم بود، نه محتوای ذهن.

واضحه که ما تنها به ذهن و فضای آگاهی خودمون دسترسی داریم و هر آنچه دیگران برای ما از تجربه‌ی خودشون نقل می‌کنن، داستان‌هایی هستن که توسط زبان و کلمات به ما منتقل می‌شن و قطعا با اون چیزی ما تجربه می‌کنیم، تفاوت‌هایی داره. من این واقعیت رو از این پس “دانش دست دوم” مینامم. بنابراین، هر آنچه شما هم‌اکنون می‌شنوید، توسط مغز شما پردازش میشه و بر حسب دانش و تجربه‌ی زیسته‌ی شما درک می‌شه و در ذهن شما قرار می‌گیره. اونچه ما ذهن یا فضای آگاهی می‌نامیم، برای هر فرد یکتا و منحصر به فرده و هیچ شخص دیگری نمی‌تونه اونچه ما تجربه می‌کنیم رو تجربه کنه. این تجربه‌ی منحصر به فرد رو “دانش دست اول” می‌نامم.

دانش دست اول و دوم هیچ ارجحیتی بر یکدیگر ندارن و نه تنها مکمل یکدیگر هستن، بلکه به شدت با هم در تعامل بوده و هم‌پوشانی‌های زیادی دارن. اونچه ما تجربه می‌کنیم، منفک از تجربه‌ی زیسته‌ی ما در اجتماع نیست.

لزوماً تمام محتوای ذهن ما در مغز ما ذخیره و پردازش نمی‌شه، بلکه ما ذهن یا ذهن‌های گسترش‌یافته‌ای داریم که بخش زیادی از ذخیره‌سازی و پردازش محتوای ذهن ما رو بر عهده دارن. نمونه‌ی بارزی از این نوع ذهن در شکل سنتی، داستان‌ها و آداب و رسومی هستن که نسل به نسل و دهان به دهان منتقل شدن، کتاب‌ها و نقاشی‌های بشر و در شکل مدرن‌تر، نوار، سی‌دی، کامپیوتر، گوشی‌های هوشمند، فضای ابری و هوش مصنوعی. بخش زیادی از اطلاعاتی که ما روزانه استفاده می‌کنیم، توسط این ابزار در اختیار ما قرار داده می‌شه.

من در دهه‌ای متولد شدم که تنها راه ارتباطی بین ذهن انسان‌ها، ارتباط مستقیم، کتاب، رادیو، تلویزیون و تلفن بود. پس از چند دهه، این ابزار کاملاً دگرگون شدن. درسته که می‌شه گفت یک دفترچه تلفن ساده هم می‌تونه نقش یک ذهن گسترش‌یافته رو بازی کنه و کتاب، ارزشمندترین ذهن گسترش‌یافته‌ی بشر در چند قرن گذشته بوده، ولی این ابزارها در مقایسه با چیزی که هم‌اکنون در دست داریم، فرسنگ‌ها فاصله دارن.

انسان از دیرباز به روش‌های گوناگونی ذهن خودش رو گسترش می‌داده. تمام نقش و نگارهایی که ما در هزاره‌های گذشته بر دیواره‌ی غارها حک کردیم، بخشی از محتوای ذهن ما بوده. اکنون، پس از چند هزار سال، نه تنها می‌تونیم بخش زیادی از محتوای ذهنمون رو در فضایی نامتناهی ذخیره کنیم، بلکه می‌تونیم اون رو با تمام انسان‌های روی کره‌ی زمین و حتی در کرات دیگه به اشتراک بگذاریم. همچنین ابزاری خلق کردیم که می‌تونه الگوهای ذهنی ما رو فرا بگیره و حتی به جای ما فکر و تصمیم‌گیری کنه. هوش مصنوعی نه تنها به میلیاردها ذهن انسان زنده به صورت همزمان دسترسی داره، بلکه اطلاعات ذهن میلیاردها انسانی که در گذشته زیسته‌اند و ذهن خودشون رو به رشته‌ی تحریر درآوردن رو هم در خودش جای داده.

در این سری مطالب، زمانی که صحبت از هوش مصنوعی می‌شه، منظور شامل اینترنت و شبکه‌های کامپیوتری هم هست. هوش مصنوعی و اینترنت جدای ازهم نیستن تا جایی که می‌شه اینترنت رو فضای آگاهی و محتوای ذهن هوش مصنوعی دونست. از دیدگاه من، خلق هوش مصنوعی نه تنها مهم‌ترین رخداد قرن، بلکه مهم‌ترین و اثرگذارترین رخداد تاریخه. رخدادی که نه تنها می‌تونه سرنوشت انسان رو تحت‌الشعاع قرار بده، بلکه می‌تونه مسیر تکامل رو تغییر بده.

پیام بگذارید

مشاهده
بکشید